قلب من در حسرت تو مرگ را دیدار کرد
گریههای هر شبم دیگر مرا بیمار کرد
آنچنان گشتم به دنبالت که ویرانم دگر
رفتنت این شهر را روی سرم آوار کرد
قبل تو اینگونه سرگردان نبودم روز و شب
درد تو من را چنین غمگین و ناهنجار کرد
بی تو غمگینم ولی عیبی ندارد ای عزیز
روزگارم مرهم درد مرا سیگار کرد
زندگی با عاشقی کردن مگر زیبا نبود
عشق تو اندوه قلبم را چرا بسیار کرد
باز در شعرم اگر از غم بگویم خوب نیست
شعر من چشمان دنیا را شبی خونبار کرد
باز امشب بی تو جاری میشود باران غم
ابر غمها بار دیگر آسمان را تار کرد
شاعر: مهدی ملکی الف
گریههای هر شبم دیگر مرا بیمار کرد
آنچنان گشتم به دنبالت که ویرانم دگر
رفتنت این شهر را روی سرم آوار کرد
قبل تو اینگونه سرگردان نبودم روز و شب
درد تو من را چنین غمگین و ناهنجار کرد
بی تو غمگینم ولی عیبی ندارد ای عزیز
روزگارم مرهم درد مرا سیگار کرد
زندگی با عاشقی کردن مگر زیبا نبود
عشق تو اندوه قلبم را چرا بسیار کرد
باز در شعرم اگر از غم بگویم خوب نیست
شعر من چشمان دنیا را شبی خونبار کرد
باز امشب بی تو جاری میشود باران غم
ابر غمها بار دیگر آسمان را تار کرد
شاعر: مهدی ملکی الف