قاضی و غریبه


قاضی و غریبه

شب از تاریک و تاریک از سیاهی رنگ می دزدید به ناحق از گلوی مرغ حق آهنگ می دزدید تمام شهر پشت لهجه سنگین مِه گم بود نگهبانی که میچرخید و درگیر توهم* بود *( توهم ، سایه ی کش دارِ دنبالِ نگهبان استشاعر:کارن مقدم

شب از تاریک و تاریک از سیاهی رنگ می دزدید
به ناحق از گلوی مرغ حق آهنگ می دزدید

تمام شهر پشت لهجه سنگین مِه گم بود
نگهبانی که میچرخید و درگیر توهم* بود

*( توهم ، سایه ی کش دارِ دنبالِ نگهبان است
شبیه قاتلی بی رحم در آن مه ، که پنهان است)

صدایی جز توهم لابلای شب معما شد
که سوسوی نگاه سایه ای در سایه پیدا شد

غریبی سرد و غربت پوش اهل بی خدا_آباد
تنش بوی جدایی ، چشم هایش بوی خون می داد

نگهبان ترس را از تن در آورد و به سویش رفت
لب شمشیر تیزش ناگهان روی گلویش رفت

غریب از خود به خود چیزی نمی افزود ، ساکت ماند
لب شمشیر ، او را تا اقامتگاه قاضی راند

+که اى؟
_چشم سیاهى لاى یک زخم فراگیرم
_جذامستان خون آلوده ى در حال تکثیرم

+چه زخمی؟
_زخمِ سر بازِ وطن ، ناسورِ تنهایی
_به نا درمانیِ این درد های خیره ، زنجیرم

+وطن!؟
_آن را غریب آبادِ پهنا_درد می گویم
_که از آبان آن سیرم که از خرداد دلگیرم

+چرا سیرى!؟
_که سر دادم...صدایى را وُ سر خوردم
+چرا دلگیر!؟
_از رویای بی تعبیر "تغییر" ام

_گلو حتی برای نانِ شب ، از ترسِ "شب" گیر است
+اگر لب وا کنی ؟؟
_بیگانه ای با حکم تکفیرم!

+بجز درد وطن از درد تنهایی به من گفتی !
+چرا تنها !؟
_همیشه زود می آیم ولی دیرم

_مرا هر بار دست تازه اى از عشق خواهد کشت
پرم از فرق هاى تازه جولانگاهِ شمیشیرم

_ولی این بره روزی گرگ باران خورده خواهد شد
_نمیدانی چه خواهم شد..! شراب از سرکه میگیرم

جنون در چشم هایش رگ به رگ بیراهه ی خون شد
که قاضی گفت :
+ سرگردان بازی های تقدیرم !!

+ به نام هر چه آزادیست از این ورطه آزادى
غریبه گفت:
_آزادم !؟ از این سگ_زخم می میرم

_چه در زندان چه در بند رهایی وارث دردم
_به فکر راه دیگر باش ... من ، از زندگی سیرم


کارن مقدم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تقویم حجامت 1403