شب از تاریک و تاریک از سیاهی رنگ می دزدید
به ناحق از گلوی مرغ حق آهنگ می دزدید
تمام شهر پشت لهجه سنگین مِه گم بود
نگهبانی که میچرخید و درگیر توهم* بود
*( توهم ، سایه ی کش دارِ دنبالِ نگهبان است
شبیه قاتلی بی رحم در آن مه ، که پنهان است)
صدایی جز توهم لابلای شب معما شد
که سوسوی نگاه سایه ای در سایه پیدا شد
غریبی سرد و غربت پوش اهل بی خدا_آباد
تنش بوی جدایی ، چشم هایش بوی خون می داد
نگهبان ترس را از تن در آورد و به سویش رفت
لب شمشیر تیزش ناگهان روی گلویش رفت
غریب از خود به خود چیزی نمی افزود ، ساکت ماند
لب شمشیر ، او را تا اقامتگاه قاضی راند
+که اى؟
_چشم سیاهى لاى یک زخم فراگیرم
_جذامستان خون آلوده ى در حال تکثیرم
+چه زخمی؟
_زخمِ سر بازِ وطن ، ناسورِ تنهایی
_به نا درمانیِ این درد های خیره ، زنجیرم
+وطن!؟
_آن را غریب آبادِ پهنا_درد می گویم
_که از آبان آن سیرم که از خرداد دلگیرم
+چرا سیرى!؟
_که سر دادم...صدایى را وُ سر خوردم
+چرا دلگیر!؟
_از رویای بی تعبیر "تغییر" ام
_گلو حتی برای نانِ شب ، از ترسِ "شب" گیر است
+اگر لب وا کنی ؟؟
_بیگانه ای با حکم تکفیرم!
+بجز درد وطن از درد تنهایی به من گفتی !
+چرا تنها !؟
_همیشه زود می آیم ولی دیرم
_مرا هر بار دست تازه اى از عشق خواهد کشت
پرم از فرق هاى تازه جولانگاهِ شمیشیرم
_ولی این بره روزی گرگ باران خورده خواهد شد
_نمیدانی چه خواهم شد..! شراب از سرکه میگیرم
جنون در چشم هایش رگ به رگ بیراهه ی خون شد
که قاضی گفت :
+ سرگردان بازی های تقدیرم !!
+ به نام هر چه آزادیست از این ورطه آزادى
غریبه گفت:
_آزادم !؟ از این سگ_زخم می میرم
_چه در زندان چه در بند رهایی وارث دردم
_به فکر راه دیگر باش ... من ، از زندگی سیرم
کارن مقدم
به ناحق از گلوی مرغ حق آهنگ می دزدید
تمام شهر پشت لهجه سنگین مِه گم بود
نگهبانی که میچرخید و درگیر توهم* بود
*( توهم ، سایه ی کش دارِ دنبالِ نگهبان است
شبیه قاتلی بی رحم در آن مه ، که پنهان است)
صدایی جز توهم لابلای شب معما شد
که سوسوی نگاه سایه ای در سایه پیدا شد
غریبی سرد و غربت پوش اهل بی خدا_آباد
تنش بوی جدایی ، چشم هایش بوی خون می داد
نگهبان ترس را از تن در آورد و به سویش رفت
لب شمشیر تیزش ناگهان روی گلویش رفت
غریب از خود به خود چیزی نمی افزود ، ساکت ماند
لب شمشیر ، او را تا اقامتگاه قاضی راند
+که اى؟
_چشم سیاهى لاى یک زخم فراگیرم
_جذامستان خون آلوده ى در حال تکثیرم
+چه زخمی؟
_زخمِ سر بازِ وطن ، ناسورِ تنهایی
_به نا درمانیِ این درد های خیره ، زنجیرم
+وطن!؟
_آن را غریب آبادِ پهنا_درد می گویم
_که از آبان آن سیرم که از خرداد دلگیرم
+چرا سیرى!؟
_که سر دادم...صدایى را وُ سر خوردم
+چرا دلگیر!؟
_از رویای بی تعبیر "تغییر" ام
_گلو حتی برای نانِ شب ، از ترسِ "شب" گیر است
+اگر لب وا کنی ؟؟
_بیگانه ای با حکم تکفیرم!
+بجز درد وطن از درد تنهایی به من گفتی !
+چرا تنها !؟
_همیشه زود می آیم ولی دیرم
_مرا هر بار دست تازه اى از عشق خواهد کشت
پرم از فرق هاى تازه جولانگاهِ شمیشیرم
_ولی این بره روزی گرگ باران خورده خواهد شد
_نمیدانی چه خواهم شد..! شراب از سرکه میگیرم
جنون در چشم هایش رگ به رگ بیراهه ی خون شد
که قاضی گفت :
+ سرگردان بازی های تقدیرم !!
+ به نام هر چه آزادیست از این ورطه آزادى
غریبه گفت:
_آزادم !؟ از این سگ_زخم می میرم
_چه در زندان چه در بند رهایی وارث دردم
_به فکر راه دیگر باش ... من ، از زندگی سیرم
کارن مقدم