غُصهات میگذرد، گرچه گذشتن درد است
و بودن تو زمان فاحشهای خونسرد است
نه غروری، نه حیایی نه تنِ عشوهگری
بعدِ تو جانِ غزل در بغلی نامرد است!
و بودن تو زمان فاحشهای خونسرد است
نه غروری، نه حیایی نه تنِ عشوهگری
بعدِ تو جانِ غزل در بغلی نامرد است!