قلم به دست اه برلب
اشک بر پهنای دیدی گریانم
دراین هیاهوی زندگی که قفل کرده بر صفحه غم روزگار
روزگاری تلخ از رویای سیاه زندگی
خسته تر از همه ی دنیا در پی خاطرات کودکانه
تکیه بر دیوار به یاد خاطرات کودکانه که میزند باران بخت سیاهم تازیانه
در این روز ها هر انچه آید در ذهنم
نویسم با درد بر دفتر روزگارم
هرچه آید برسرم از فراغ دوریت نویسم بر دفتر روزگار
نویسم در دفتر روزگارم که چه غریب و تنهایم در این دیار پردیس عشق
اشک بر پهنای دیدی گریانم
دراین هیاهوی زندگی که قفل کرده بر صفحه غم روزگار
روزگاری تلخ از رویای سیاه زندگی
خسته تر از همه ی دنیا در پی خاطرات کودکانه
تکیه بر دیوار به یاد خاطرات کودکانه که میزند باران بخت سیاهم تازیانه
در این روز ها هر انچه آید در ذهنم
نویسم با درد بر دفتر روزگارم
هرچه آید برسرم از فراغ دوریت نویسم بر دفتر روزگار
نویسم در دفتر روزگارم که چه غریب و تنهایم در این دیار پردیس عشق