ای زن همیشه ی شبهای عشق و شراب
مگر نمی بینی
که ماه
به گوش ظلمت
ترانه سکوت می خواند
شب را دریاب
تا سپیده راهی نیست
تو که هرشب
تمنای خیال لبانت
از هم آغوشی پروانه و نسترن
قصه ها می گفت
ساعتی دیگر
بانگ موذن
خواب خفته گان را می آشوبد
شب را دریاب
تا هیاهوی کوچه راهی نیست
چیزی بگو
حرفی بزن
قصه ای از شهر آیینه ها
آیه ای از تقدس باران
ترانه ای از طراوت دریا و
عطر بوسه
شب را دریاب
تا خواب آخرین ستاره
راهی نیست
مگر نمی بینی
که ماه
به گوش ظلمت
ترانه سکوت می خواند
شب را دریاب
تا سپیده راهی نیست
تو که هرشب
تمنای خیال لبانت
از هم آغوشی پروانه و نسترن
قصه ها می گفت
ساعتی دیگر
بانگ موذن
خواب خفته گان را می آشوبد
شب را دریاب
تا هیاهوی کوچه راهی نیست
چیزی بگو
حرفی بزن
قصه ای از شهر آیینه ها
آیه ای از تقدس باران
ترانه ای از طراوت دریا و
عطر بوسه
شب را دریاب
تا خواب آخرین ستاره
راهی نیست