انار بود و دلم دانه دانه عاشق او بود
همان که ورد زبان بود و چانه عاشق او بود
به خواب رفت و ندیدم کلاهِ روی سرم را
سری که دردسرم بود ، شانه عاشق او بود
خبر نداده سفر کرد و سقف خانه فروریخت
برای اینکه فقط من نه ! خانه عاشق او بود
به دل نشست و به گِل هم ، اسیر و غرقه خون شد
پرنده ای که زمین مغرضانه عاشق او بود
غمی ندارم اگر من به آخرش نرسیدم
انار بود و دلم دانه دانه عاشق او بود
آهای شعر حسودم ! کجاست هوش و حواست ؟
زمانه را که نگفتی ؛ زمانه عاشق او بود
همان که ورد زبان بود و چانه عاشق او بود
به خواب رفت و ندیدم کلاهِ روی سرم را
سری که دردسرم بود ، شانه عاشق او بود
خبر نداده سفر کرد و سقف خانه فروریخت
برای اینکه فقط من نه ! خانه عاشق او بود
به دل نشست و به گِل هم ، اسیر و غرقه خون شد
پرنده ای که زمین مغرضانه عاشق او بود
غمی ندارم اگر من به آخرش نرسیدم
انار بود و دلم دانه دانه عاشق او بود
آهای شعر حسودم ! کجاست هوش و حواست ؟
زمانه را که نگفتی ؛ زمانه عاشق او بود