از شبی بر شب دیگر
کلماتی بر نگاهی دیگر
باتکه هایت
فاصله را ببدار تر کردی،
نامحرم زیبای من
تو خسته ...تو تنها
از پیاده روهای خلوت
و ابتدای قصه ایی که بدون آفتاب رقم خورد!
خنده درسایه...نگاه در سایه
و دستی که صبح بودنت را لمس نکرد
تکه هایت
قصه ای از بهاربود و
ساحل فاصله ها،
با رفتنت هیچ دری را نبند
پشت سرت
باران ها در راه است
کلماتی بر نگاهی دیگر
باتکه هایت
فاصله را ببدار تر کردی،
نامحرم زیبای من
تو خسته ...تو تنها
از پیاده روهای خلوت
و ابتدای قصه ایی که بدون آفتاب رقم خورد!
خنده درسایه...نگاه در سایه
و دستی که صبح بودنت را لمس نکرد
تکه هایت
قصه ای از بهاربود و
ساحل فاصله ها،
با رفتنت هیچ دری را نبند
پشت سرت
باران ها در راه است