وقتی که اجل میرسد از راه مرا
از حاصل عمر فقط بود آه مرا
غیر از عمل خویش،چیزی نبرم
نیک و بد من،میشود همراه مرا
دستی چو بگیرم،برسد دست رسی
بی حاصلی ام فکنده،در چاه مرا
این قافله عمر،شتابان برود
همچون دگران،برد از این راه مرا
تا کی به ظواهر جهان دل بستن
یا رب بنما،زحالم آگاه مرا
من در پی زندگی،اجل درپی من
او می بردش ولی،به ناگاه مرا
امید به زندگی؛خودش زندگی است
یا رب به خودم نما،توگهگاه مرا
اندرشب تیره،چون توان پنهان ماند
آنجا که عیان کنی،تو چون ماه مرا
چون دست و دلم گشاده بر مردم شد
بر قلب همه میکندش،شاه مرا
از حاصل عمر فقط بود آه مرا
غیر از عمل خویش،چیزی نبرم
نیک و بد من،میشود همراه مرا
دستی چو بگیرم،برسد دست رسی
بی حاصلی ام فکنده،در چاه مرا
این قافله عمر،شتابان برود
همچون دگران،برد از این راه مرا
تا کی به ظواهر جهان دل بستن
یا رب بنما،زحالم آگاه مرا
من در پی زندگی،اجل درپی من
او می بردش ولی،به ناگاه مرا
امید به زندگی؛خودش زندگی است
یا رب به خودم نما،توگهگاه مرا
اندرشب تیره،چون توان پنهان ماند
آنجا که عیان کنی،تو چون ماه مرا
چون دست و دلم گشاده بر مردم شد
بر قلب همه میکندش،شاه مرا