انتهای ملالت


انتهای ملالت

در طلوع نابه هنگام جدایی ملالی نیست ای طلوع صبح عاشقی در پی ات تا غروب گشتن را حاشا گر ملالی باشد در همرنگی تیره قدم هایم با آسفالت خیابانی که با تو آشناست ابدا گر اندک ملالی باشد در خفگیشاعر:مهردادخالدی

در طلوع نابه هنگام جدایی
ملالی نیست
ای طلوع صبح عاشقی
در پی ات تا غروب گشتن را
حاشا گر ملالی باشد
در همرنگی تیره قدم هایم
با آسفالت خیابانی که با تو آشناست
ابدا گر اندک ملالی باشد
در خفگی پژواک غروب خورشید
روی قلب خسته ام
باز ملالی نیست
نه در تب پندار تو سوختن
نه در ساحل انتظار، غرق شدن
حاشا
حاشا...
لیکن ای بهانه زیبای شاعری
چاه بدسگال فراموشی تو
حقا که
ژرفایی دشوارتر از مرگ دارد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


(تصاویر) هشت حقیقت جالب در مورد اژد‌های کومودو