خاطراتِ کودکی و یاد آن وادی بخیر
یاد جو و گندمِ ملکِ خدادی بخیر
یادِ آن آدینه ها غافل ز تکلیف میشدیم
شنبه ها تنبیه سخت استاد اوتادی بخیر
یاد آبگوشتهای عالی بوی آن در کوچه ها
یادِ دو عیسی و مُخبر و عموهادی بخیر
نعل میکرد چهارپا را او به هنگامِ غروب
یادِ حداد نعلبندِ خوبِ آبادی بخیر
خیاطی ممدآقا جمع بودیم صبح وعصر
یادِ جوکهای قشنگ ،با خنده و شادی بخیر
یاوران رفتند سفر شوری ندارد ده میان
یادِ پرواز کرده های ملکِ اجدادی بخیر
یاد جو و گندمِ ملکِ خدادی بخیر
یادِ آن آدینه ها غافل ز تکلیف میشدیم
شنبه ها تنبیه سخت استاد اوتادی بخیر
یاد آبگوشتهای عالی بوی آن در کوچه ها
یادِ دو عیسی و مُخبر و عموهادی بخیر
نعل میکرد چهارپا را او به هنگامِ غروب
یادِ حداد نعلبندِ خوبِ آبادی بخیر
خیاطی ممدآقا جمع بودیم صبح وعصر
یادِ جوکهای قشنگ ،با خنده و شادی بخیر
یاوران رفتند سفر شوری ندارد ده میان
یادِ پرواز کرده های ملکِ اجدادی بخیر