سفر


سفر

سفری نو از میان پنجه هایم زاییده می شود سفری به نامعلومی عمق چشمانت و به لذت رویش نهال هایی از میان پنجه هایم در میان پرتوهای خورشید... پرتوهای خورشید در میان موهایت خاطرت هست چشمت چطورشاعر:آرمین تمرزاده

سفری نو از میان پنجه هایم زاییده می شود

سفری به نامعلومی عمق چشمانت

و به لذت رویش نهال هایی

از میان پنجه هایم

در میان پرتوهای خورشید...

پرتوهای خورشید در میان موهایت

خاطرت هست چشمت چطور درخشید؟

وقتی از سفری

به بهار امیدها

از میان این همه شب

آگاهت کردم

روزگار غریب نامعلومی است

در وطنی که دلتنگ زایش هاست

و اقاقی در دامن باغچه

در عرق تن باغبان غرق شده است!

این سفر

همین سفر...

زمزمه‌ی من و تو از سرود خواهش هاست

شاید مجالی بود

که همین زمستان

با قطار سریع السیر به بهار برویم

یا لااقل خودم را کادوپیچ کنم

و به در خانه ات پست کنم

شاید در باغچه تان برویم

شاید ببینم آن روز که اقاقی می گریید

دامن باغچه را آن روز

باغبان از روی ولع می بوسید!

چه شعر پریشانی!

نمی دانم از نو این نامه را بنگارم؟

یا شیار خواهش ها را به حال خود بگذارم؟

که تن نامرد زمستان و هرچه نامرد هست را..

بتراشند!

آری آری

آن روز که صحبت سفر بود،

از میان موهات...

خاطرم هست برقی در چشمانت درخشید

دستهایم سالهاست می کوشند

از میان موهایت روزنه ای بگشایند به خورشید

چه شعر پریشانی!!

بخند!

ولی خدا را چه دیدی؟

شاید توفیق شد

همین زمستان

از حوالی موهای تو

با قطار سریع السیر به بهار برویم!

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


هر آنچه که باید در رابطه با بیماری‌های مقاربتی بدانید