«فرزند پروری در سایه اخلاق» نوشتاری از مصطفی سلیمانی
شفقنا- مصطفی سلیمانی، نویسنده، روانشناس و دانشآموخته فلسفه اخلاق، در یادداشتی، با نگرشی تحلیلی، به بررسی عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودکان پرداخته است و به این ترتیب، گستره و عمق اثرگذاری والدین بر شکلگیری نظامهای اخلاقی فرزندان را مورد واکاوی قرار داده است. به گزارش شفقنا، در این یادداشت آمده است: بخش عمدهای از بنیانهای شخصیتی، شناختی،...
شفقنا- مصطفی سلیمانی، نویسنده، روانشناس و دانشآموخته فلسفه اخلاق، در یادداشتی، با نگرشی تحلیلی، به بررسی عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودکان پرداخته است و به این ترتیب، گستره و عمق اثرگذاری والدین بر شکلگیری نظامهای اخلاقی فرزندان را مورد واکاوی قرار داده است.
به گزارش شفقنا، در این یادداشت آمده است:
بخش عمدهای از بنیانهای شخصیتی، شناختی، اجتماعی، عاطفی و هیجانی انسان، در دوران کودکی او، و متأثر از محیط رشد و پرورش اوست. مهمترین تأثیرگذاران بر این فرایند، مراقبین کودک، یعنی کسانی هستند که بیشترین تعامل را با او دارند. مراقبین، که در غالب موارد، پدر و مادرِ کودک هستند، وظیفه سنگین فرزندپروری را بر عهده دارند.
شایستگی اخلاقی والدین
برای اینکه زن و مرد، به عنوان پدر و مادر، شایستگی فرزندپروری را داشته باشند، لازم است پیش از فرزنددار شدن، با ضرورتها و مبانی والدگری آشنا شده باشند. از ضروریترینِ این مبانی، آگاهیِ والدین به احساسات شخصی است. شناسایی احساسات میتواند تصمیمگیری در خصوص موقعیتهای اخلاقی را آسان کند؛ به این ترتیب، تفکیک موقعیتهای خوب و بد از یکدیگر، اتفاق پیچیدهای نخواهد بود و در نتیجه، فرد، با کفایت و شایستگیِ بیشتری نسبت به منفعت دیگران (در اینجا فرزندان) واکنش نشان خواهد داد.
والدینِ شایسته، لازم است از منظر تواناییهای عمومی (یعنی توانایی اداره امور خانه و کیفیت روابط)، تواناییهای مالی و شایستگیهای اخلاقی، تأمین باشند. پس از کسب این شایستگیها، آنها با رعایت چهار فرایند، قادر خواهند بود که یک رفتار اخلاقی ارائه دهند:
آنها باید بتوانند یک موقعیت خاص را به عنوان مسئله اخلاقی شناسایی کنند؛ ۲. بتوانند برنامههای کنشی را در خصوص اینکه در فلان موقعیت خاص باید چه رفتاری داشته باشند، از پیش برنامهریزی کنند؛ ۳. بررسی کنند که کدام کنش آنها را به سمت ارزشهای اخلاقی، و کدام کنش به سمت ارزشهای غیر اخلاقی سوق خواهد داد؛ ۴. برنامه کنش مد نظرشان را اجرا کنند.اگر پدر و مادر، از قبل، برنامه و سبکی را برای رشد و ارتقاء اخلاقی فرزندشان مدنظر نداشته باشند، کودک را بر اساس تجربیات درست و غلط شخصی خود بار میآورند و این دقیقاً همان چیزی است که موجب اختلال در روند تربیت و رشد اخلاقی کودک میشود.
شیوه تربیتی و فرزندپروری درست، شیوهای است که در هر مرحله از زندگی کودک، مطابق با نیازهای جسمی و روانی او تنظیم شده باشد. برخوردهای تربیتی با کودک، تنها در صورتی که برآمده از درک صحیح خواستهها و نیازهای او باشند، و به موقع نیز اتفاق بیفتند، میتوانند امنیت و آرامش لازم را برای او پدید بیاورند.
در این نوشتار، بنا بر این است که عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودکان در فضای خانواده، برای دستیابی به شیوه درست فرزندپروری مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.
۱. سبک فرزندپروری
به عنوان یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودک مطرح است. هدف از فرایندی به نام فرزندپروری، تربیت نسلی است که با تکیه بر هنجارهای اخلاقی و اجتماعی بتواند در کنار تعاملات اجتماعی موفق، به رشد فردی نیز برسد. در این راستا، کودکان باید علاوه بر یادگیریِ ارزشهای مربوط به رفتار خوب و رفتار بد، آنها را درونی هم بکنند. اینکه کودک در فرایند رشدیِ خود، تا چه اندازه با این هنجارها آشنا میشود، کاملاً بسته به سبکِ فرزندپروریِ مراقبینِ اوست که در اینجا همان والدین هستند.
ارزش خانواده به عنوان نخستین مرجع شکلگیری شخصیت فرد، در کتاب «آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی و قانونپذیری به کودکان» نوشته مسعود جانبزرگی و همکاران، به تفصیل توضیح داده شده است. بر اساس محتوای این کتاب، مداخلات والدین، که به نوعی همان سبک فرزندپروری آنهاست، میتواند با درونی کردن یا نکردن مفاهیم اجتماعی و اخلاقی در کودکان، به تمرد یا اطاعت آنها منجر شود. سبک فرزندپروری، به معنای تنوعهای رفتاریای است که از نظر پدر و مادر، برای کنترل و تربیت فرزند، بهنجار هستند (آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی و قانونپذیری به کودکان، مسعود جانبزرگی و همکاران، ۱۳۸۷، ص ۳۱). این سبک، بر مبنای دو جزء شکل میگیرد: اول اینکه والدین تا چه اندازه به خودمختاری فرزندشان بها میدهند و به نیازهای او توجه میکنند، و دوم اینکه انتظارات آنها از فرزندشان تا کجاست و تا چه حد سبب شکلگیری قواعد انضباطی برای کنترل بیشتر او میشود. از ترکیب دو جزء ذکر شده با یکدیگر (ترکیب حد بالا و پایین)، چهار سبک فرزندپروری حاصل شده است که آنها را به اختصار سبک مقتدر، سهلگیر، سختگیر و اغماضکننده مینامند. در ادامه، هر یک از این چهار سبک به اختصار بیان میشود:
والدینی که سبک اغماضکننده را بر فرزندشان اعمال میکنند، در واقع تعامل خاصی با او ندارند و به زبان دیگر، در تربیت او نقشی بازی نمیکنند. آنها نه به نیازهای کودک پاسخ میدهند و نه او را مقید به ضوابط خاصی میکنند. در این سبک تربیتی، پدر و مادر، به واقع سهم خودشان را در رشد کودک ایفا نمیکنند و بودنشان با نبودنشان یکسان است. در سبک سختگیر، والدین بدون آنکه به نیازهای کودک به درستی و به موقع پاسخ بدهند، از او توقعات بیجا دارند و برای او قوانین سختگیرانه تعیین میکنند. والدین در سبک سهلگیر، با اینکه به نیازهای کودک، بیش از حد توجه میکنند، اما توقع چندانی نیز از او ندارند و برای او ضوابط چندانی مقرر نمیکنند. در سبک مقتدر، والدین همچنان که به نیازهای فرزندشان توجه میکنند و به خودمختاری او ارزش میدهند، از او متوقع نیز هستند و برای کنترل رفتارها و عملکردش، محدودیتهای بالایی در نظر میگیرند. سبک فرزندپروری مقتدر، با توجه به اینکه میتواند موجب افزایش مهارتهایی همچون خودمهارگری، نوعدوستی و عزتنفس شود، رشد اخلاقی را نیز در کودک میسر میکند.عوامل مؤثر بر سبکهای فرزندپروری
میزان کارآمدیِ هر سبک فرزندپروری را، با این معیار که تا چه اندازه امور اخلاقی، عرفی و شخصی را رعایت میکند میتوان سنجید. در این ساز و کار، سبکِ فرزندپروریِ والدین سختگیر، از آن رو که گستره امور اخلاقی را بیشتر از حد لازم آن در نظر میگیرد (امور شخصی و عرفی را هم اخلاقی میکند)، یک سبک ناسالم قلمداد میَشود؛ سبکِ والدین سهلگیر، از آن جهت که امور اخلاقی و عرفی را نیز شخصی میکند (با افزایش گستره امور شخصی، به فرزند آزادی عمل بیشتری میدهد)، سبک پسندیدهای نیست؛ و تنها سبک والدین مقتدر است که با روشن کردن قلمرو هر سه حوزه اخلاقی، عرفی و شخصی، حق هر بخش را به درستی ادا میکند و شرایط را برای رشد اخلاقی کودک فراهم میآورد.
جدای از سه قلمرو ذکر شده، دلبستگی نیز میتواند به عنوان یک عامل واسطهای، تعیینکننده دامنه اثرگذاری سبکهای فرزندپروری بر رشد اخلاقی کودک باشد. بر این اساس، هر اندازه که میزان پاسخدهی والدین به نیازهای کودک بالا باشد و توجه بیشتری به او معطوف شود، از آن رو که حمایت و محبت بیشتری دریافت میکند، دلبستگیِ ایمن بیشتری نیز پیدا خواهد کرد؛ در نتیجه، نوعدوستی و رشد اخلاقی او نیز بیشتر خواهد بود.
۲. الگودهی
شخصی که در سطح مطلوبی از اخلاق باشد، میتواند به عنوان اسوه اخلاقی، رفتارهای اخلاقی را به طور آشکار به کودک یاد بدهد. این مفهوم را بندورا در نظریه خود به عنوان یادگیری اجتماعی به تفصیل شرح داده است. در یادگیری اجتماعی، چهار عامل توجه، یادسپاری، تولید رفتار و انگیزش، میتوانند موجب یادگیری و تکرار رفتار مشاهده شده شوند (نظریه یادگیری اجتماعی، آلبرت بندورا، ترجمه فرهاد ماهر، ص ۴۱-۳۷). گرچه الگوی موفق (که میتواند پدر، مادر یا هر دوی آنها باشد)، به دلیل موقعیت و کارآمدیای که دارد، میتواند با شدت و حدت بیشتری بر مشاهدهگر اثر بگذارد؛ اما الگودهی، از آنجایی که نمیتواند به طور مستقیم در ایجاد انگیزه اخلاقی مؤثر باشد، به عنوان یک عامل قوی در رشد اخلاقی شناخته نمیشود (ساز و کارهای روانشناختی فرایند درونیسازی ارزشهای اخلاقی، صادق کریمزاده، ص ۱۵).
با این همه، الگو به این دلیل که میتواند با شکلدهی به نظام اخلاقی فرد، سبکِ اخلاقی او را بسازد، همیشه یک عامل مطرح در تربیت اخلاقی بوده است. کودکان با همانندسازی با الگوی اخلاقیشان، تعلقات اخلاقیِ مشابه او را پیدا میکنند. بر این اساس، هر رفتاری که از جانب والدین تأیید شود و مورد قدردانی قرار بگیرد، به احتمال زیاد توسط کودکان الگوبرداری خواهد شد. کودکان، رفتار مشاهده شده توسط والدینشان را درونیسازی میکنند و بیشتر از هر کسی، از رفتار والد همجنسشان الگو میگیرند (ساز و کارهای روانشناختی فرایند درونیسازی ارزشهای اخلاقی، صادق کریمزاده، ص ۱۱).
۳. پرورش احساسات
کتاب «راهنمای رشد اخلاقی» ترجمه سیدرحیم راستیتبار و دیگران، با توجه به مراحل تحول اخلاقی، به توضیح این مطلب میپردازد که قدرت تشخیص و استدلال اخلاقی چطور تقویت میشود. این کتاب با پاسخدهی به این سؤالات که چطور احساسات اخلاقی رشد میکنند و چگونه میتوان قضاوتهای اخلاقی منصفانهتر و دقیقتری داشت، میخواهد به این نتیجه برسد که چه عواملی در بهبود رفتار اخلاقی مؤثر هستند. با توجه به محتوای این کتاب، یکی از عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودکان، قضاوتهای اخلاقی اطرافیان است. در واقع، هر گاه اطرافیان، احساسات خود را در قالب کنشهای کلامی و غیر کلامی نسبت به یک واقعه ابراز میکنند، به تدریج، پایههای قضاوتهای اخلاقی کودک را نیز میسازند. بر این اساس، به دنبال پدید آمدن یک موقعیتِ تعرض اخلاقی، اگر پدر و مادر واکنشهای هیجانی متناسب با آن وضعیت را ابراز کنند، احساس همدلی در کودک برانگیخته میشود و به این ترتیب، با سهیم شدن در احساسات شخص دیگر، رشد اخلاقی در او اتفاق میافتد (راهنمای رشد اخلاقی، پلدی هاستینگز، ترجمه سید رحیم راستیتبار، ج ۲، ص ۷۷۴). به تدریج و به دنبال تکرار شدن موقعیت برای قضاوت اخلاقیِ اطرافیان، کودک یاد میگیرد که میشود عواطف و احساسات را پیشبینی کرد. او رفته رفته یاد میگیرد که احساسات قربانی و شخص متعرّض را در موقعیت تعرّض اخلاقی حدس بزند و درک کند و با توجه به برداشتهایی که از موقعیت میکند، کمتر به سمت و سوی ارتکاب تعرض میل کند.
کتاب «خطای دکارت» نوشته آنتونیو داسیو، با بسط این اندیشه که ذهن بیرون از بدن وجود ندارد، توضیح میدهد که ذهن و بدن را نباید از هم مجزا دانست، زیرا آنها دو جنبه مجزا از یک پدیده بیولوژیک هستند. داسیو در این کتاب، به تشریح رابطه خرد و اراده و عاطفه و اراده میپردازد، و به این نتیجه میرسد که انسان موجودی متأثر از بیرون نیست و اساس تصمیمگیریهای او را میتوان در بخش پیشانی او یافت. او با توضیح این موضوعات، نشان میدهد که شناخت ویژهای که کودک نسبت به یک رفتار خاص در طول زمان پیدا میکند، موجب میشود که مواجهه مجدد او با همان رفتار خاص، همیشه همان احساس پیشین را در او فرا بخواند و به این ترتیب، کودک به جای طی کردن یک فرایند طولانی، برای اینکه ببیند چه تصمیمی در آن موقعیت ویژه، اخلاقی و صحیح است، یک احساس درونی را درک کند، و به این ترتیب، قضاوت اخلاقی خودش را با صرف زمان بسیار کمتر انجام بدهد. این فرایند که به دنبال تکرار فراوانِ ابراز احساساتِ اطرافیان اتفاق میافتد، میتواند ذهن کودک را نسبت به تعارضات و تخلفات اخلاقی هشیار کند و پله بزرگی برای رشد اخلاقی او باشد (خطای دکارت؛ عاطفه، خرد و مغز انسان، آنتونیو داماسیو، ترجمه امیر رحیمی، ص ۱۷۳). یعنی به طور کلی، اگر روابط خانوادگی از منظر عاطفی پویا باشند، کودکان انگیزه بیشتری برای درک مسائل اخلاقی و قوانین عرفی خواهند داشت (راهنمای رشد اخلاقی، جودی دان، ترجمه محمدرضا جهانگیرزاده، ج ۲، ص ۵۵۶).
۴. غمخواری
غمخواری به عنوان عاملی که میتواند ساز و کار روابط انسانی را تحکیم ببخشد، به مثابه رشددهنده جدیِ اخلاق فضیلت مطرح است. غمخواری برای دیگری، چیزی است که میتواند نتیجه موضوع غمخواری قرار گرفتن باشد؛ به این معنا که اگر کودک در یک موقعیت خاص مورد غمخواری واقع شود، غمخواری کردن را نیز خواهد آموخت (دو رویکرد معاصر در تربیت اخلاقی، ابوالفضل غفاری، ص ۸۴). وقتی عطوفت، که زمینهساز شکلگیری غمخواری است، بر فضای خانه حاکم شود، دلبستگی ایمن میان کودک و والدین پدید میآید و به این ترتیب، زمینه برای رشد اخلاقی نیز فراهم میشود.
۵. تلقین
تلقین به عنوان یکی از عوامل مؤثر در انتقال ارزشها، شیوهای برای رشد و تربیت اخلاقی شمرده شده است. تلقین میتواند با جهتدهی به انگیزههای اخلاقی، سمت و سوی خودانگاره کودک را مشخص کند و به این ترتیب، هویت اخلاقی یا ضد اخلاقی او را شکل بدهد. در چنین شرایطی، به تدریج مصالح اولیه تفکرات اخلاقیِ کودک تأمین خواهد شد و او از طریق فرایند تأیید ناشی از تلقین، با سرعت بیشتری در مسیر رشد اخلاقی حرکت خواهد کرد (راهنمای رشد اخلاقی، جودیثجی، اسمتانا، ترجمه محمدرضا جهانگیرزاده، ج ۱، ص ۲۷۵).
۶. گفتوگو
گفتوگو با توجه به ماهیت و کارکردهای مختلفی که در حوزههای شناختی، هیجانی، انگیزشی و عاطفی دارد، میتواند برای کودک و والدین، زمینه مساعدی را به منظور پرداخت به یک موضوع مشترک اخلاقی پدید بیاورد. در گفتوگو، که در واقع یک جستوجوی مشترک برای رسیدن به درک یکسان است، میتوان یک ارتباط غمخوارانه را برای کاهش تعارضهای اخلاقیِ آزاردهنده ترتیب داد (دو رویکرد معاصر در تربیت اخلاقی، ابوالفضل غفاری، ص ۸۸).
موضوعات گفتوگو میتوانند شامل بحث بر سر احساسات اخلاقی کودکان، سخن گفتن در خصوص تخلفات واقعی کودکان و حتی اظهار نظر در خصوص موقعیتهای تعارض اخلاقی باشند. در این روش، کودکان میتوانند در مورد یکی از موقعیتهای تخلف اخلاقی خود با والدینشان به استدلال اخلاقی بپردازند و سپس رفتارشان را ارزشگذاری کنند. درجه سازندگی این گفتوگوها بسیار بالاست و به دلیل ماهیت بیتنشی که دارند، میتوانند بستری برای بیان علل و عوامل وقوع تخلف و همچنین تعیین نوع برخورد با متخلف باشند.
والدین با گفتوگو میتوانند شیوه تفکر اخلاقی کودک را بشناسند و در نتیجه، با نشان دادن مرحله شناختیِ بالاتر به او، انگیزه صعود به آن مرحله را در وجودش ایجاد کنند و به این ترتیب، سطح تفکر اخلاقی او را ارتقاء بدهند.
۷. حریم خصوصی
اگر والدین، کودک را از حقوق اولیهای که دارد محروم نکنند (مبنی بر برخورداری از حق آزادی و اختیار عمل)، کودک یاد میگیرد که این حقوق را همانطور که برای خودش لازم میداند، برای دیگران نیز به عنوان حقوق اولیه و لازم متصور باشد. در واقع، کودک به دلیل برخورداری از شأن اخلاقی و رشد قلمرو شخصیِ خود، میتواند برای غیر از خود نیز شأن اخلاقی قائل شود و به همین ترتیب، اخلاق عدالت را در مواجهه با آنها رعایت کند. بر همین اساس، اگر سبک فرزندپروری والدین مطابق با نیازهای فطری کودک باشد، یعنی حق او نسبت به برخورداری از حریم خصوصی محترم شمرده شود، کودک نیز نسبت به اصول اخلاقی و روشهای تربیتی آنها پذیرش بیشتری خواهد داشت (راهنمای رشد اخلاقی، الیوت توریل، ترجمه علیرضا شیخ شجاعی، ص ۱۱۲). در واقع، رشد اخلاقی در فضای سرشار از عزت نفس اتفاق خواهد افتاد (روانشناسی عمومی، کارل هافمن و دیگران، ترجمه هادی بحیرایی و دیگران، ص ۱۳۶).
جمعبندی
در این نوشتار، با ذکر این نکته که تنها والدینِ شایسته از نظر اخلاقی، قادر به فرزندپروری صحیح هستند، عوامل مؤثر بر فرزندپروری به اختصار مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاند. این عوامل، که در هفت عنوانِ سبکهای فرزندپروری، الگودهی، پرورش احساسات، تلقین، گفتوگو، غم خواری و حریم خصوصی خلاصه میشوند، میتوانند به شدت بر کیفیت رفتارهای فرزند، ازجمله اخلاقی و ضد اخلاقی شدن آنها اثرگذار باشند.