شعر بهار از شاعران مختلف
مجموعه شعر کوتاه و زیبای نو و سنتی در مورد فصل زیبای بهار و شروع زیبایی ها از شاعران مختلف را در این بخش روزانه جمع آوری کرده ایم و امیدواریم از خواندن این اشعار ناب لذت ببرید.
بهار
با درخت خشکیده چیزی میسازد که من با کلمهه از گفتناش عاجزم
سیدرضا دمانکش
***
دارد بهار میشود
گلفروشهای دوره گرد بنفشه جار میزنند کدام پرستو بذرِ تو را هدیه خواهد آورد؟!
رضا کاظمی
***
بهارِ من باش
تا در هوای تو چون درختی جوانه کنم
محمد شیرینزاده
***
آفتاب و زمین
دوباره آشتی کردند بهار! بهار! بیا در این فصلِ آشتی برای تولد بهارِ دوباره زمین و آفتاب یکدیگر باشیم
قدسی قاضی نور
***
«بهار پشت در است»
به گوش پنجره آرام نسیم گفت و گذشت
مژگان عباسلو
***
چه قدر باید بگذرد تا سالی بیاید
که نام یکی از فصلهایش بهار باشد و یا حتی یکی از روزهایش؟!
فریبا عبدی
***
بهار تویی
که میآیی و دستهایم شکوفه میدهند ناغافل
نیلوفر حسینی
***
از بهار
تقویم میماند از من استخوانهایی که تو را دوست داشتند
الیاس علوی
***
تو باشی
خرداد، پایانِ بهار نیست! آغازِ دوست داشتن است
نیلوفر لاری پور
***
در پیشوازِ تو
گل میکند نسیم قد میکشد بهار!
سیدعلی میرافضلی
***
حیف نیست
بهار باشد و تو نباشی؟ حیف نیست بهار از سر اتفاق بغلتد در دستم آن وقت تو نباشی؟!
محمد شمس لنگرودی
***
تو بهاری؟! نه! بهاران از توست از تو میگیرد وام هر بهار این همه زیبایی ر هوسِ باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم، تو
حمید مصدق
***
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها ر جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه، کنار هر برگ شمع روشن کرده است… باز کن پنجرهها ر و بهاران ر باور کن!
فریدون مشیری
***
با پیرهن گل انار آمده است
با مخمل سبز سبزهزار آمده است
برخیز هوای نم نم نوروزی ست
وا کن در خانه را بهار آمده است
شهراد میدری
***
در باد کمی پیرهنت را بتکان
من مطمئنم بهار میریزد از آن
هادی محمدزاده
***
بهار گلدان ِ پشت ِ پنجره را سبز کرده است
بی تو بهار آن طرف شیشه مانده است
احسان پرسا
***
چرا تو جلوه سازِ این بهار من نمیشوی؟
چه بوده این گناهِ من که یار من نمیشوی؟
حسین معینی کرمانشاهی
***
خانه از بوی بهار و پَر ِ پروانه پُر است
به گمانم گره از روسریات وا کردی
محمدرضا وحیدزاده
***
هال بودم و در حسرتِ بهار! ولی
درخت میشوم و شوق برگ و بارم نیست
فاضل نظری
***
بوی مطبوعِ گل و منظرهای رو به بهار
پنجره پشت ِ خودش یک من و تو کم دارد
علیرضا صادقی
***
ای بهارِ مهربان! در مسیرِ کاروان
گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار
علیرضا قزوه
***
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
قیصر امینپور
***
این سان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نفسِ مهربانِ توست
حسین منزوی
***
صد فصلِ بهار آید و بیرون ننهم گام
ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم
***
نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز
منوچهری
***
ور ز دیده آب بارد بر رخ من گو ببار
نوبهاران آب باران باغ را زیبا کند
منوچهری
***
با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
سنایی
***
شبنم در این بهار، دلیلِ نشاط نیست
صبحی ست کز وداعِ چمن گریه میکند
بیدل دهلوی
***
درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب
صائب تبریزی
***
وقتِ آنست که مردم رَهِ صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین شد
سعدی
***
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم
سعدی
***
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
مولانا
***
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
حافظ
***
بهار را دنبال میکنم
به دستهای تو میرسم!
سیدحسن حسینی
***
چیزی از این بهار در آغوشِ من کم است
تو نیستی و یکسره اُردی جهنم است…
فاطمه شمس
***
بهار گوشه قلب تمام آدمهاست
همان نفس که پُری از هوای کسی
معصومه صابر