تصویر صورتت
روی قاب خاطرم
تکرار می شود
بی هاشیه
بی مکث
من ماندم و احساس سراسیمگی
در اسارت باغ و میوه ی ممنوعه
شکست نور در چشمانم را نظاره کن
هر چه دیدگانم کم سو شود
باز هم چهره ات تار نیست
براق و شفاف
تنها ترسیم تمام و کمال از این همه نقش و رنگ
دنیا اگر تنها نگاهی ناگهانی از نورانیت چشمانت باشد
یک دمش برایم
به قرن ها می ارزد
این تب غلطان را در سینه ام
سرخی رنگ رخ
سراسیمگی ام را ندیدی؟؟!
بی تفاوت بودنت را کجای دلم بگذارم
تناقض این باغ نگاهم را قبضه کرده
ای فرشته ی مهربان
عزرائیل
بیا
روحم را قبض کن
من و این همه احساس بی سرانجام
من و تسلسل سراب بی هنگام
کجاست نوبرانه های خام
در بهار این باغ
زمستانی ترین شکوفه ی سرما زده ام
بداهه ای سپید بدون بازنگری
محمد جلائی #
9/اسفند /99 *****انقلاب واژه ها
روی قاب خاطرم
تکرار می شود
بی هاشیه
بی مکث
من ماندم و احساس سراسیمگی
در اسارت باغ و میوه ی ممنوعه
شکست نور در چشمانم را نظاره کن
هر چه دیدگانم کم سو شود
باز هم چهره ات تار نیست
براق و شفاف
تنها ترسیم تمام و کمال از این همه نقش و رنگ
دنیا اگر تنها نگاهی ناگهانی از نورانیت چشمانت باشد
یک دمش برایم
به قرن ها می ارزد
این تب غلطان را در سینه ام
سرخی رنگ رخ
سراسیمگی ام را ندیدی؟؟!
بی تفاوت بودنت را کجای دلم بگذارم
تناقض این باغ نگاهم را قبضه کرده
ای فرشته ی مهربان
عزرائیل
بیا
روحم را قبض کن
من و این همه احساس بی سرانجام
من و تسلسل سراب بی هنگام
کجاست نوبرانه های خام
در بهار این باغ
زمستانی ترین شکوفه ی سرما زده ام
بداهه ای سپید بدون بازنگری
محمد جلائی #
9/اسفند /99 *****انقلاب واژه ها