با دو دستم، من فشردم سینه هایم را


با دو دستم، من فشردم سینه هایم را

با دو دستم، من فشردم سینه هایم را خیره ی سرد نگاهت، دست هایم را بوسه بر لب های سردت می زنم هردم تا حرارت، نه، آب شود یخ های دستم آخر این ناکس، زندان بان را می گویم آری. شبی که مست بودی را میشاعر:رضا خزایی

با دو دستم، من فشردم سینه هایم را
خیره ی سرد نگاهت، دست هایم را
بوسه بر لب های سردت می زنم هردم
تا حرارت، نه، آب شود یخ های دستم
آخر این ناکس، زندان بان را می گویم
آری. شبی که مست بودی را می گویم
همه چیز را می داند، بسیار خطر دارد
آخر، این نگاه تو، خیلی اثر دارد
سینه ام پرتراکم، لبریز از تب و درد
انباشته از حرف وحدیثِ من، هوای سرد
چه سخت و چه محکم بود دیوار حاشایت
زندان بان بود و من و لختیِ پاهایت
من آخر چشم هایم فقط سینه می بیند
کور است و غضنفر را تهمینه می بیند
چرا دیوار می بیند نه سینه ی تو را
خشت می بیند و آجر و زینه ی تو را
پرده ها افتاد و ریخت دیوار و باز شد در
چگونه کنم از این گوش، به آن یکی در
گفت: مالیخولیای من، آزادی دگر
شیرین از آن من است؛ تو فرهادی مگر؟
سینه، مال دیوار بود و من نفهمیدم
دشنه، از آنِ یار بود و من نفهمیدم
خنده ام پای دار، خنده بر اهرمن بود
وعده ی تو تفاله دار انجمن بود
زندان و سینه ی دیوار و کینه ی یار
رندان و چشم خزائی، انتهای کار

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا