نکنه بیدارم و خواب نیست
تویِ کابوس شومِ اقلیمی،
منو زیرِ گلهای شمعدونی به خاک سپردن،
منو به آتیش عذر نکردم سوزوندنُ
به باد آلوده تنهایی سپردن
بیخودی دارم تلاش می کنم
خیلی وقتِ منو، تو منجَلابِ
خود خواهی شون فرو کردن
پروانه های هیجان ام تو قاب انزوا اسیر شده اند،
فانوس آمال ام سر به درون خود فروکش کرده است
پاییز تقویمم را بلعیده،
اشعارم طعمه سایهها شده
امواج تقدیر،
منو به چهاردیواری برهوت سپرده است
تا نخوت ثانیه های زمان را به دوش بکشم ،
بی آنکه سرسپردگی را از نگاه تو وام گرفته باشم.
من به کوچْ از سایه های زوال
و تو ناخواسته، در زوالِ من شریک
و من بازیچه دستان سرنوشت
به برهوت زندگی پرتاب شدم،
وهمی توأم با سکوت
در زیر فشار های فلسفه ی تولد و زندگیام
تنها و بی کَسْ
بی کَسِ تنها
به دنبال چرا ها؟؟؟
تویِ کابوس شومِ اقلیمی،
منو زیرِ گلهای شمعدونی به خاک سپردن،
منو به آتیش عذر نکردم سوزوندنُ
به باد آلوده تنهایی سپردن
بیخودی دارم تلاش می کنم
خیلی وقتِ منو، تو منجَلابِ
خود خواهی شون فرو کردن
پروانه های هیجان ام تو قاب انزوا اسیر شده اند،
فانوس آمال ام سر به درون خود فروکش کرده است
پاییز تقویمم را بلعیده،
اشعارم طعمه سایهها شده
امواج تقدیر،
منو به چهاردیواری برهوت سپرده است
تا نخوت ثانیه های زمان را به دوش بکشم ،
بی آنکه سرسپردگی را از نگاه تو وام گرفته باشم.
من به کوچْ از سایه های زوال
و تو ناخواسته، در زوالِ من شریک
و من بازیچه دستان سرنوشت
به برهوت زندگی پرتاب شدم،
وهمی توأم با سکوت
در زیر فشار های فلسفه ی تولد و زندگیام
تنها و بی کَسْ
بی کَسِ تنها
به دنبال چرا ها؟؟؟