نامهربان


نامهربان

حال و روز من عذاب اشک بر چشمم روان چشم تا چشمم سراب بغض بر بغضم گران داد بر بانگم جواب گُنگ بر گوشم دهان مست بر مستم عتاب رفته از دستم عنان کرده بر جانم فراق تا به تا همچون کمان خشت بر خشتمشاعر:سپهر امیدی

حال و روز من عذاب اشک بر چشمم روان
چشم تا چشمم سراب بغض بر بغضم گران

داد بر بانگم جواب گُنگ بر گوشم دهان
مست بر مستم عتاب رفته از دستم عنان

کرده بر جانم فراق تا به تا همچون کمان
خشت بر خشتم خراب روز بر روزم خزان

کرده از رویم نهان روی خود را دلستان
وای بر حالم چنان دیده بیند زو نشان

من بسوی او دوان او بسوی دیگران
برده از این آسمان مهر خود نامهربان

نارنین نامهربان شیرین لبِ شیرین زبان
سوی این آزرده جان، آی و دل را وارهان

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


175 سوال جرات و حقیقت برای دختران و پسران + ایده عاشقانه