( به مهتاب !
به مهتابِ آبی
چه چشم ها بود
که نیلوفرانِ رویا
مرغانِ مهاجر را
عاشقانه می گریند )
.
نمک !
برکدام زخمِ خاطره بود
که لکنتِ
دست هایِ بی تزویر
کوبۀ غمگین را
آهسته می نواخت
.
نمک !
به این نمک
که / اعتبار نیست
وقتیکه نان
درسفره ها
مبهوتِ
دست هایِ خالی ست
.
چه بود ؟
چه بود
در جاده هایِ بی پاپوش
در ادامۀ سنگ
که بود خیره
به دست هایِ / خسته وُ مجروح
.
چه بود
به کودکیِ پولک ها
در ادامۀ ذوقِ
کاغذ رنگی / چه بود .