دچار


دچار

روزها گذشته اما دیگر کنارت نیستم یک روز می آیی که دیگر نفس و عمری نیست گذشت باید کرد ، جان دل، دیگر امیدهایی نیست گرچه دیر آمدی اما چشم هایم بسته شدشاعر:علیرضا واحدی


روزها گذشته اما دیگر کنارت نیستم
یک روز می آیی که دیگر نفس و عمری نیست
گذشت باید کرد ، جان دل، دیگر امیدهایی نیست
گرچه دیر آمدی اما چشم هایم بسته شد
گیج و مبهوت شدم ، اما دلم فرسوده شد
لحظه ای بشین کنار من ، نظاره کن، اما
اشک چشمی خشک شد و تو نیامدی ، اما
لحظه به لحظه سوی تو بودم ، دور شدی، اما
دل تپید ، قلب تپید ، کور شد چشمان بینایم، اما
تو در کجا زیسته بودی که دیگر منی در تو نبود
این لحظه اگر اغراق نباشد بیشتر از مرگ در چشم تو بود
دیگر نه من تو بودم و نه تویی در من بود
این لحظه کمی بیشتر از آتش افکارم بود
و اما یک روز می آیی دیگر دچارت نیستم
غرق در تو بودم اما دیگر چشم به راهت نیستم
هرچه بود گذشت و در بیابان گم شد
گذشته ها گذشته اما دلی خاکستر شد
همان لحظه ، همان موعد ، چشم هایم بسته شد
دیگر توان گفتن نیست
سرنوشت نوشت و لحظه های ما در باد پراکنده شد




۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۹

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود نوحه ضربت خوردن امام علی