هوا بیشرمانه سرد است!
یخ بسته در رگِ غیرت
خونِ تازه ی فریاد!
سورتمه ی سراسیمه
با چرخ هایی از اسکلتِ نحیف
نای رفتن ندارد!
در پشتِ آدمکِ برفی
پنهان شده است
سپید دندانِ سیه رو!
با شلیکِ گلوله ای از ناکجا
سرازیر می شود
بهمنِ سنگینِ خرافه!
جدا می شوند
از گاریِ شکسته
و به راهی دیگر می تازند
سگ های گرسنه و پوشالی!
مردِ تنها و خسته
در آغوشِ گرم می گیرد
جفتِ درمانده و بیمارش را
که چندین ساله باردار است!
بی رحمانه کولاک می کند
برف و بورانِ حادثه!
طنینِ زوزه ی گرگِ شب
می پیچد در کوهستانِ برفی!
کلبه ی نجات نزدیک است!
تا سپیده دم راهی نیست!
سگ های نگهبان گریخته اند!
تک ستاره ای می درخشد!
کودکی زاده می شود!
مادری می میرد!
پدری می گرید!
و گرگ همچنان می خندد!
م - ح - فریاد
زمستان نود و نه
یخ بسته در رگِ غیرت
خونِ تازه ی فریاد!
سورتمه ی سراسیمه
با چرخ هایی از اسکلتِ نحیف
نای رفتن ندارد!
در پشتِ آدمکِ برفی
پنهان شده است
سپید دندانِ سیه رو!
با شلیکِ گلوله ای از ناکجا
سرازیر می شود
بهمنِ سنگینِ خرافه!
جدا می شوند
از گاریِ شکسته
و به راهی دیگر می تازند
سگ های گرسنه و پوشالی!
مردِ تنها و خسته
در آغوشِ گرم می گیرد
جفتِ درمانده و بیمارش را
که چندین ساله باردار است!
بی رحمانه کولاک می کند
برف و بورانِ حادثه!
طنینِ زوزه ی گرگِ شب
می پیچد در کوهستانِ برفی!
کلبه ی نجات نزدیک است!
تا سپیده دم راهی نیست!
سگ های نگهبان گریخته اند!
تک ستاره ای می درخشد!
کودکی زاده می شود!
مادری می میرد!
پدری می گرید!
و گرگ همچنان می خندد!
م - ح - فریاد
زمستان نود و نه