جوانی دردمند


جوانی دردمند

جوانی دیدم،نوشکفته غنچه ایی ارزوهایش بسته اندر بغچه ایی غوطه در دریای صعب مشکلات از دجله برون آید و افتد در فرات تیره روز و تیره حال و تیره بخت سرنوشتش خورده صدها تیر سخت غرق در اوهامشاعر:محمد گنگذاری

جوانی دیدم،نوشکفته غنچه ایی
ارزوهایش بسته اندر بغچه ایی

غوطه در دریای صعب مشکلات
از دجله برون آید و افتد در فرات

تیره روز و تیره حال و تیره بخت
سرنوشتش خورده صدها تیر سخت

غرق در اوهام ذهن خسته اش
اشک های پشت پلک بسته اش

با دل غمزده، افسرده ریش ریش
با حال پریش و آشفته ی خویش

بغچه باز کرد و ارزوهایش بدید
آرزوها یک به یک ، از بغچه پرید

ارزوها در دست باد پرواز کرد
زخم های کهنه باز سر باز کرد

چشمان بیقرارش رو به فردا منتظر
روزها پشت هم میرسیدن معتذر

نمیرسید دستش به خواسته هایش
مینشست و میشمرد باخته هایش

تکان میداد چرخ خود را زورکی
نخورده بود نان مفت از کودکی

یه عده چوبها لا چرخش میذاشتن
یه عده مین ها جلو پایش میکاشتن

جوانی دردمند، با امید واهی
زندگیش شیب داشت رو به تباهی

در مرور خاطرت سخت سخت
دید جسم پدرش را سرد سرد

تمام وجودش شده سراسر تردید
دلش گرفته شد و گونه هاشو تر دید

سرش سمت خدا برد و فریاد کنان
گفت لا اقل ای خدا تو با ما بمان

ستاره ایی درخشید و خدا خندید
اینبار نه غصه داشتو نه باز غم دید

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پخش زنده فوتبال آتالانتا - لیورپول 30 فروردین 1403