جفای دلبر


جفای دلبر

و به لب آمده جانم بدهم بهر نگاری که چو عالم بستایند چنین نقش خدا را به ستوه آمده یارب به دلم نیم نگاهی بنما هرچه نمایی همه لطف است شما را به جفا عارضه یارم که زند سیف نهانی که زند آنچه مبارکشاعر:محمدمهدی فخاری

و به لب آمده جانم بدهم بهر نگاری
که چو عالم بستایند چنین نقش خدا را

به ستوه آمده یارب به دلم نیم نگاهی
بنما هرچه نمایی همه لطف است شما را

به جفا عارضه یارم که زند سیف نهانی
که زند آنچه مبارک نکنم وهم جدا را

که به عجز آمده یارا بشوم مست شرابی
که خورَم آنچه بریزد نخورم جام جرا را

آن که است آمده واها که تو آن صور معادی
صنما گر چه تو بودی همه کس عهد طرا را

لیک از هرچه تو رازی شوم از آنچه نوازی
که مشرف شود این لُعبت انگشت نما را

آذرا خاک نبینی که تو در گل نظری کن
تا ببینی که چه بودَست آن صنعِ خدا را

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جوک،متن و اس ام اس بی ادبی و زناشویی شب جمعه (18+)