چسبیده اند مثل غده و زاعده (دیوان اشعار)


چسبیده اند مثل غده و زاعده  (دیوان اشعار)

ــــــــــــ نون القلم مـــایسطــــرون ـــــــــــ ــــــــــ سوگند به قلم وآنچه مینویسم ـــــــــ ایا درشهرشما هست این قاعده کار کنی و ترا ندهندت مایده هرچه کردند وبنمودندشاعر:صمد محسنی

ــــــــــــ نون القلم مـــایسطــــرون ـــــــــــ
ــــــــــ سوگند به قلم وآنچه مینویسم ـــــــــ
ایا درشهرشما هست این قاعده
کار کنی و ترا ندهندت مایده
هرچه کردند وبنمودند بیهوده
که همه اصراف وخرج زایده
مهرازدل یخ زده برنمی خیزد
دل گرم کجا کجا فولاد جامده
آنگاه که با ید بکوشند بدوشند
ناگاه افتد به جهد وبه مجاهده
وجدان چرا بهترین قاضیست
زیرا ذات درون ما را شاهده
آنکه کند کاردیگر درخلوتش
اعمال پرازریا وزهدی زایده
چندی پیش دتنگ انسان شد
ازخدا خواستم یکی را مساعده
تا شاید حالاببینم انسانی را
گرچه آدمیت را بایدش مشاهده
بظاهر نیست که کنی بزک
که هست کارانسان درشهروده
که این شده نشان فرهنگ او
توبیهوده خود رنج عذاب مده
این زمان هرکه نرساند ضرر
بدان که اوراست دارای فایده
دیگر چه پند ترا ای آدم عاقل
گفتم با این جماعت نکن مراوده
مراوده نکردن رفت وآمدست
کاری کنی نیآیدت ترا به دیده
چه آسان شده بستن عهد حالا
سخت ترست ماندن سرمعاهده
خدایامدح توگویم بهاریه دهی
من مدح امیران نکنم شما بده
اینان چسبیده اند به دین وانسان
هم به جگرصمد چوغده و زاعده
ــــــــ پایان ــــــــباقی بقای ساقیـــــــــ

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال روزانه پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403