کتاب «اسلام اموی، اسلام علوی: پژوهشی در باب علل و انگیزه نهضت عاشورا» نوشته؛ صابر اداک به بررسی قیام عاشورا در دو فصل خلافت معاویه؛ ترویج اسلام اموی و عاشورا؛ احیای سنت نبوی و سیرهی علوی، منتشر شده است که پس از دو اثر پیشین او «رحمت نبوی، خشونت جاهلی» و «اخلاق زمامداری» که یکی به سنت نبوی و دیگری به سیرهی علوی میپرداخت، و برای بررسی ایام خلافت معاویه و تشکیل دولت اموی بود، مکمل دو اثر قبلی، و برای ادای دین به نهضت جاودان اباعبدالله است. در تهیه این اثر، به منابع دست اول مهمی چون تاریخ عمومی، طبقات و تراجم و ... رجوع شدهاست. که در متن حاضر خلاصهای از کتاب را میخوانید.
اسلام علوی، اسلام اموی؛ پژوهشی در باب علل و انگیزههای نهضت عاشورا / صابر اداک. تهران: نشر کویر 1398
درباره نویسنده
ناصر اداک که مدرک کارشناسی در رشته الهیات (گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی) را در سال 1373 و در سال 1377 مدرک کارشناسی ارشد در رشته الهیات (گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی) را از از دانشکده الهیات و در سال 1387 مدرک دکتری تخصصی در رشته الهیات (گرایش تاریخ و تمدن اسلامی) را از دانشگاه آزاد اسلامی اخذ کرده است و از سال 1382 تاکنون عضو هیئت علمی گروه تاریخ و تمدن ملل، واحد یادگار امام خمینی شهر ری است.
آثار دیگر نویسنده
دو مقاله علمی- پژوهشی، در شمارههای 1 و 2 نیمسال نامه تاریخ و تمدن اسلامی وابسته به واحد علوم و تحقیقات تهران.
چهار مقاله علمی- پژوهشی، در شمارههای 11، 12 ،11 و 80 فصلنامه مسکویه وابسته به واحد شهرری.
یک مقاله علمی- ترویجی در شماره 46 فصلنامه اخلاق.
تألیف کتاب «رحمت نبوی، خشونت جاهلی» که در سال 1421 توسط انتشارات کویر منتشر شده است. این کتاب در تابستان 1410 به زبان ترکی آذری ترجمه و در جمهوری آذربایجان به چاپ رسید.
تألیف کتاب «اخلاق زمامداری» که در سال 1413 توسط انتشارات کویر منتشر شده است.
نگارش چهار مدخل (چهارباغ، حلف، حدیبیه و ذات السالسل) برای «دانشنامه جهان اسلام» که در جلدهای 18 ،13 و 12 به چاپ رسیدهاند و پنج مدخل دیگر (عبدهالابن مسعود، عبیدبنشریه، عقبهبننافع، فجار و فتح الفتوح) در نوبت چاپ قرار دارند.
فصل اول
خلافت معاویه؛ ترویج اسلام اموی
پس از شهادت امام علی(ع) مردم کوفه با پسر ارشد او حسن بن علی(ع) بیعت کردند و او را به خلافت برگزیدند. امام حسن(ع) نیز که هیجان کوفیان را بعد از کشته شدن امام علی(ع) دید فرمان جنگ علیه معاویه را صادر کرد اما بیوفایی و بیثباتی اهل کوفه بر امام روشن بود و از طرفی معاویه خواهان این بود که بدون خونریزی به حکومت عراق دست یابد و همچنین جنگ با خلیفه مشروع یعنی حسن بن علی (ع) برایش مشکلاتی فراهم میکرد، خود راغب به صلح بود، بنابراین با انعقاد صلح بین امام حسن(ع) و معاویه، دوران خلافت معاویه رسماً اغاز شد و تا سال 60 هجری نیز ادامه یافت.
بعد از به قدرت رسیدن، معاویه در کمال بیشرمی اعلام کرد که تمام مواد صلحنامه را زیر پا گذاشته، و به هیچ یک از تعهدات خود عمل نخواهد کرد. بنابراین کوفیان به تدریج فهمیدند که معاویه، علی(ع) نیست که بتوان با او مخالفت کرد و در عین حال از امنیت و سلامت بهرهمند بود و همچنین به موافق و مخالف سهم مساوی از بیتالمال بدهد. بنابراین در همان ایام کوتاه اقامت معاویه در کوفه، خوارج سر به شورش برداشتند و خطری جدی برای او فراهم کردند. وی ابتدا از امام خواست که به مقابله با آنها برود که امام نپذیرفت، آنگاه کوفیان را ملزم به جنگ با خوارج ساخت. سپس راهی شام شد و مرکز خلافت را از کوفه به دمشق منتقل کرد ولی به دلیل اتهامات و سخنان ناروایی که بر امام حسن(ع) و یارانش از سوی دوست و دشمن که اینک رقیب شامی خود را پیروز میدیدند، وارد میشد، امام به حجاز برگشتند و در مدینه سکنی گزیدند. ولی با گذشت زمان، درستی رأی ایشان بر همگان ثابت شد و کوفیان فهمیدند که گریزی از صلح امام حسن(ع) با معاویه نبودهاست. امام اینک معاویه خلیفه مسلمین شده و به عنوان امیرمومنان و با کمک مردان خود از جمله عمروعاص، زیاد بن ابیه و ... به تغییرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از جمله احیای فرهنگ جاهلی و روابط قبیلهای، توسعه جهل دینی، سیاست ورزی غیراخلاقی، اختناق سیاسی و خشونت ورزی با مخالفان و ولایعهدی یزید پرداخت.
1. احیای فرهنگ جاهلی و روابط قبیلهای؛ مانند ارزش و اعتبار دادن به افراد، به میزان قدرت و ثروت قبیله و البته دوری و نزدیکی به نهاد حکومت وابسته که سعی داشت با دامن زدن به تفاخرات، تسلط خود را بر جامعه حفظ کند. او حتی طمع داشت که بین بنیهاشم نیز اختلاف اندازد و همچنین به خاطر کینهای که نسبت به انصار داشت آنان را مورد اذیت و آزار قرار میداد. و در اولین اقدام حقوق آنان را از بیتالمال قطع کرد و سخنوران و شعرا را به هجا و بدگویی درمورد آنها ترغیب میکرد.
2. توسعه جهل دینی؛ معاویه نیک میدانست که تثبیت و دوام حکومتش تنها با سیاستورزیهای معمول حاصل نخواهد شد و این امر مستلزم تغییر باورهای دینی جامعه است.
برخی از اقدامات او در این زمینه به قرار زیر است:
جعل حدیث؛ قرآن سالها پیش جمعآوری و مکتوب شدهبود اما سنت که شامل احادیث و روایات منقول نبی اکرم (ص) بود مکتوب نشدهبود. کتابت حدیث از دورهی خلیفه دوم و به فرمان وی ممنوع شده و ین فرمان همچنان در میان مسلمانان جاری بودو قصد خلیفه عدم اختلاط احادیث نبوی با آیات قرآن بود.
به دلیل منع مکتوب کردن احادیث و اینکه دوران خلافت معاویه از سال 41 تا 60 هجری بود و قاعدتاً بسیاری از صحابه در این دوران، به سن پیری و ناتوانی رسیدهبودند و تعدادی نیز از دنیا رفتهبودند و در فقدان آنان که منابع شفاهی و منحصر به فرد روایات پیامبر(ص) بودند کار جعل حدیث راحتتر پیش میرفت. در دوران قبل اگر تحریفی در سخنان پیامبر (ص) صورت میپذیرفت غالباً از سر منفعتطلبیهای زودگذر بود و جنبه حکومتی نداشت اما در این زمان ارادهای قوی و هدفمند از سوی حاکمیت وجود داشت.
اطاعت محض از حکومت؛ ایجاد جامعهی یکدست که ثناگوی سلطان باشد، هدف غایی معاویه بود. وی پس از انعقاد صلح با امام حسن(ع) به کوفه اعلام کرد که با شما نجنگیدم که نماز و حج و زکات را بجا آرید بلکه بخاطر امارت بر شما که خدا من را به من عطا کرد با شما جنگیدهام. که همگان دانستند که اصل دعوا بر سر ریاست و حکومت بر مردم بودهاست. وی حق انتقاد و مخالفت با حکومت را از رسمیت انداخت. اصطلاح شق عصای مسلمین به معنای شکستن وحدت مسلمانان و چند پاره کردن امت اسلامی بود حاصل تلاش معاویه و کارگزارانش بود. از عوامل گسترش این تفکر، شیوع مذهب کلامی مرجئه که در تقابل با مذهب خوارج و شیوههای خشن آن در برخورد با مخالفانشان پدید آمدهبود و برعکس خوارج معتقد به تساهل و عدم داوری درباره دیگران، صبر در مقابل سختیها و واگذاری کارها به خداوند بود. اما کارگزاران معاویه آموختهبودند او را همچون خدا و بلکه بیشتر از او اطاعت کنند.
3) سیاست ورزی غیراخلاقی؛ سیاستورزیهای زیرکانه و آشنایی به رموز حکومتداری معاویه بود که نتوانست در آن اوضاع آشفته و بیثبات، پایههای حکومتی باثبات را برای خود و خاندانش ایجاد کند و این حکومت از دیدگاه شیعی تنها از طریق همان دین و تظاهر به ارزشهای دینی بود که معاویه در این فن خبره بود. اما اگر معاویه را از دیدگاه غیر شیعی در نظر بگیریم وی را باید شیخی موقر و متین که پس از اسلام آوردن در سنین جوانی در جبهههای نبرد سپری کرده و از مرزهای دارالاسلام در برابر حملات رومیان محافظت کردهاست. آری او در کنار سوابق سیاهش در عصر نبوی، حائز این امتیازات نیز بودهاست. معاویه برای حفظ موقعیت خویش به عنوان خلیفه مسلمین آداب مسلمانی را بجا آورده و به مردمداری از او یاد میشود. اما از سیاستورزیهای غیراخلاقی او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
بهکارگیری مکر و حیله؛ که به عنوان یک نمونه میتوان از پیراهن خونین عثمان نام برد که مردم را بر آن داشت تا بر مظلومیت خلیفه سوم بگریند و چه آنکه خون خلیفه مقتول را بر گردن علی (ع) و یارانش انداخته و خود را خونخواه عثمان معرفی کند. و نیرنگی که در جنگ صفین داشت و همرا رفیق مکارش توانست جنگ باخته را به برد مبدل کند. همچنین خدعهی دیگرش درباره قیس بن سعد بود که توانست با نیرنگ وی را از حکومت مصر برکنار کند.
از مشهورترین حیلههای سیاسی معاویه، مسموم کردن حسن بن علی(ع) به دست یکی از همسران امام بود.
بدعتها؛ معاویه در دوران خلافتش بدعتهای بیشماری بنا نهاده که میتوان از دو بدعت؛ ماجرای استلحاق زیادبن ابیه و دیگری سب علیبن ابیطالب(ع) به عنوان شاخصترین آنها نام برد.
استلحاق زیادبن ابیه: زیاد که به خاطر امارت همزمان کوفه و بصره امیرالعراقین خواندهمیشد، در تمام مدت عمرش به معاویه وفادار ماند و بالاخره پس از شهادت امام علی(ع)، زیاد نهایتاً با وساطت مغیره بن شعبه، تسلیم شد و به اردوی معاویه پیوست و به سرعت مدارج ترقی را در دولت او پیمود و معاویه نیز با طرح ادعای پدرش ابوسفیان نسبت به زیاد، او را پسر ابوسفیان و برادر خویش خواند.
سبّ علی بن ابیطالب(ع)؛ سبّ در لغت به معنای نفرین و دشنام است و براساس فرمان معاویه، خطبا و صاحب منصبان موظف بودند در مجامع رسمی و غیررسمی و عمومی و خطبههای نماز، امام علی(ع) را که معمولاً از سر تحقیر ابوتراب مینامیدند به زشتی یاد کنند و مورد لعن و نفرین قرار دهند. معاویه پس از غلبه بر عراق و انعقاد صلحنامه با امام حسن(ع)، سیاست بیزاری و نفرت افکنی از امام علی(ع) و خاندانش را با شدت بیشتری ادامه داد. دلیل مهم این کار، این بود که معاویه و همه دنیاطلبان آن روزگار امام علی (ع) را خار چشم خود و مانع بزرگی در راه رسیدن به اهداف پلیدشان در سیطره بر مسلمانان وکسب منافع نامشروع میدیدند.
تزویر و ریاکاری؛ معاویه برای فریب افکار عمومی ناچار بود ظواهر و آداب مسلمانی را رعایت کند. یکی از کارهای مشهور او در فضیلت سازی برای خویش، جعل عنوان «خالالمومنین» به معنی دایی مومنان است و این عنوان مضحک به قرآن بازمیگردد که زنان پیامبر را امهات مؤمنین یعنی مادر مومنان خوانده و از آنجا که معاویه برادر یکی از زنان پیامبر است خود را دایی مومنان نامید!
4) اختناق سیاسی و خشونتورزی با مخالفان؛ که از ویژگیهای ثابت همه حکومتهای استبدادی است. یک نمونه از این رفتارهای معاویه، رفتار خشن و غیرانسانی وی با مشهورترین اصحاب پیامبر(ص) یعنی ابوذر غفاری است که با زبان حقگوی خود پایههای حکومت معاویه در شام که براساس ریا و دروغ بنا شدهبود به لرزه درآورد. و نمونههای زیاد دیگری از این خشونتها به ثبت رسیدهاست که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
سرکوب شدید شیعیان؛ که بهخاطر کینه شدید معاویه نسبت به حضرت علی (ع) باعث میشد هر آنچه مربوط به آن امام است از صحنه روزگار محو شود. شهرت زیاد به اعمال خشونت علیه شیعیان چنان بود که یکی از آنان به نام سعیدبن سرح، که در کوفه میزیست، به دلیل والی شدن زیاد بر کوفه، از خوف او به مدینه گریخت و در پناه امام حسن (ع) قرار گرفت. زیاد هم همسر و برادران و فرزندانش را حبس و خانهاش را خراب و اموالش را مصادره کرد و در نهایت با وساطتت امام حسن (ع)، فرمان به جبران مظالم وارد شده به سعید بن سرح داد. نمونههای زیادی از رفتار خشونتآمیز حکومت امویان با شیعیان وجود دارد که در کتاب به آنها اشاره شدهاست.
5) ولایتعهدی یزید؛ معاویه پس از سالها تلاش در راه احیای جاهلیتی نوین، آخرین تیر خود را بر پیکر نیمه جان اسلام و مسلمانان فرود آورد و آن تبدبل خلات اسلامی به سلطنت موروثی و خاندانی بود. این روش حکومتی عمدتاً برگرفته از نظامات سیاسی در ایران و روم بود. معاویه نیز در پی سالها همسایگی با امپراطوری روم شرقی آن را آموخته و بدان علاقمند شدهبود، میخواست پیش از مرگش این آخرین بدعت را نیز در اسلام به جای گذارد و آخرین میخ را بر تابوت اسلام بکوبد و آن ولایتعهدی و جانشینی پسرش یزید بود و خاندان اموی نیز که به این ولایتعهدی معترض بودند و خود را لایقتر میدانستند به وعد و وعیدی ساکت شدند. به هر حال معاویه در سال 56 هجری تصمیم به اعلام ولایتعهدی یزید گرفت و به والیانش در اطراف ولایات اسلامی فرمان داد که برای یزید بیعت بگیرند، اما مهمترین ناحیهای که معاویه نسبت به آن احساس نگرانی میکرد حجاز، و به ویژه مدینه بود که مسکن مهاجر و انصار و اولاد آنان به شمار میرفت. معاویه که به هر طریقی نتوانست از مردم مدینه بیعت بگیرد به قصد حج عازم حجاز شد و در خطبهاش در مسجدالحرام اعلام کرد که امام حسین (ع) و ابن زبیر و ابن عمر و ابن ابی بکر هم با یزید بیعت کردهاند و تهدیدشان کرد که اگر در اثنای خطبهام صدای مخالفی از شما بشنوم، پیش از شنیدن جواب سرتان را از دست خواهید داد. سپس عازم مدینه شد و از مردم مدینه هم به همین شکل بیعت گرفت و به شام بازگشت.
معاویه در رجب سال شصتم هجری، در هشتاد سالگی مرد و حکومتی موروثی و مستبد برای خاندانش بر جای گذاشت.
فصل دوم
عاشورا؛ احیای سنت نبوی و سیره علوی
امام حسین (ع) در مدینه بهدنیا آمد و در ایام کودکی حضور رسول خدا (ص) را درک کرد. ایشان (ع) در دوران زعامت برادرش حسن(ع)، مطیع و پشتیبان وی بود و در ماجرای صلح وی با معاویه هم، به تصمیم برادر احترام گذارد و همواره به این مصالحه متعهد و پای بند ماند.
امام حسین(ع) در ایام خلافت معاویه؛ پس از شهادت امام حسن(ع) ریاست شیعیان به امام حسین(ع) منتقل شد وی تا مرگ معاویه بر عهد و پیمان خود وفادار و به صلح نامه برادر پای بند بود. اما آن حضرت سکوت اختیار نکرد و بارها در مقابل زورگوییهای او و کارگزارانش ایستاد و اعتراض کرد و خشم نهفتهاش از دولت اموی را عیان نمود. هنگام مخالفت امام حسین(ع) و یارانش از ولایتعهدی یزید معاویه نامهای به امام حسین(ع) نوشت و او را از مخالفت با حکومت و به اصطلاح فتنهگری بر حذر داشت. و امام (ع) نیز در پاسخ نامه و در مقابل ریاکاری معاویه که خود را دلسوز دین حضرت محمد(ص) دانسته نامهای تند نوشت که حاوی حقایقی بسیار از خطاها و جنایات معاویه و رسواگر چهره دروغین وی بود. معاویه که قصدش از نگارش نامه تهدید امام حسین (ع) بود ولی از پاسخ نامه دانست که جانشینی فرزندش یزید چندان ساده و بیدغدغه نخواهد بود. گذشته از این نامه، امام حسین (ع) در طول حکومت معاویه با رفتارها و سخنانش بارها نشان داد که سر سازش در برابر اسلام اموی را ندارد.
خلافت یزید و آغاز نهضت حسینی؛ با مرگ معاویه بنا بر بدعتی که او نهاده بود پسرش یزید به خلافت رسید و نخستین کاری که کرد نگارش نامه به والیان و کارگزاران دولت اموی در سراسر بلاد اسلامی بود تا مردم را از معاویه مطلع سازد و برای او بیعت بستانند که در این میان حساسترین نقطه مدینه بود و در بین افراد نیز حسین بن علی (ع) و عبدالله بن زبیر بودند.
در مورد بیعت کردن با یزید، امام (ع) پس از قرائت آیه استرجاع فرمودند باید با اسلام وداع کرد وقتی که امت مسلمان گرفتار حاکمی چون یزید شود. بنابراین دو روز مانده به ماه رجب امام حسین (ع) به همراه خانواده و بستگان شهر پیامبر را ترک کردند. در طول مسیر تا مکه و سپس مکه تا کربلا امام حسین (ع) با افراد زیادی مواجه شد که هر یک به انحای مختلف او را نصیحت میکردند و از سر دلسوزی از او میخواستند که دست از مخالفت بردارد که اگر همانان دست به دست هم میدادند و به آگاه کردن مردم همت میگماشتند و همگام با امام حسین(ع)، جبهه واحدی را علیه امویان تشکیل میدادند، چه بسا فاجعه عاشورا پدید نمیآمد و کار امت مسلمان سامان میگرفت.
امام حسین در مکه؛ قافله امام حسین (ع) سوم شعبان وارد مکه شد و مورد استقبال مردم و بزرگان قرار گرفت بهخصوص در مناطق شیعهنشین عراق که دنبال فرصتی برای بازگشت به مجد و عظمت پیشین خود بودند و اینک همان فرصت بود که منتظرش بودند. کوفه پایتخت خلافت علی (ع) و بزرگترین مرکز تجمع شیعیان، محور این تحرکات بود که البته مردمش در وفای بهعهد و اطاعت از پیشوایانشان سابقه خوبی نداشت. در مدت اقامت امام حسین (ع) در مکه نامههای متعددی از سوی سران و زعمای شیعه بهدست آن حضرت رسید که مضمون جملگی آنان، اعلام اطاعت و فرمانبرداری و دعوت از امام برای عزیمت به کوفه و قبول رهبری قیام علیه امویان بود که یکی از این نامهها از سلیمان بن صرد خزاعی زعیم شیعیان کوفه در آن زمان بود. امام نیز پس از مطالعه نامهها و در پاسخ به درخواستهای مکرر کوفیان پسر عموی خود مسلم را همراه با سه تن از آوردندگان نامهها به کوفه اعزام کرد تا از نزدیک اوضاع عراق را بررسی کنند. مسلم ابتدا به مدینه رفت و بعد عازم کوفه شد و در خانه مختار بن ابی عبید ثقفی، منزل کرد و شیعیان همه روزه برای ملاقات با او بدانجا میرفتند. یزید که از اوضاع آشفته کوفه و حضور سفیر حسین (ع) در آنجا مطلع بود والی کوفه را تغییر داد و حکم ولایت کوفه را برای ابن زیاد نوشت. امام حسین (ع) نیز علاوه بر مکاتبه با شیعیان کوفه برای روسای اخماس بصره و برخی دیگر از بزرگان آن شهر نامهای نوشته و همراه سفیری به نام سلیمان برای آنان ارسال کرد.
ابن زیاد با تنی چند از یاران و نزدیکانش به تاخت خود را به کوفه رسانید. مردم کوفه نیز که در آن روزها انتظار ورود حسین بن علی (ع) را داشتند پنداشتند که وی امام حسین (ع) است و با خوشحالی به عنوان پسر رسول خدا (ص) به او سلام دادند که موجب خشم ابن زیاد شد. از آن سو مسلم بن عقیل که تاکنونن در خانه مختار اقامت داشت جای خود را تغییر داد و مخفیانه به خانه یکی از سران شیعه کوفه به نام هانی بن عروه المرادی نقل مکان کرد. و به امام حسین(ع) نامه نوشت و وی را به کوفه دعوت کرد و در آن مدت خود به سرو سامان دادن امور و مهیا کردن شرایط برای ورود امام کرد. اما اوضاع کوفه به سرعتی باور نکردنی تغییر کرد و شهری که خود برای یاری امام حسین (ع) به پا خواستهبود در عرض کمتر از دو ماه رنگ عوض کرد و خود شد مهمترین تهدید برای امام حسین(ع).
عبیدلله بن زیاد که از حضور مسلم در کوفه آگاه بود و میدانست این آشوبها پیرامون او شکل گرفته در جستجوی مسلم برآمد و در همان روزها فرصتی استثنایی برای قتل ابن زیاد توسط مسلم بن عقیل پیش آمد که اگر به وقوع میپیوست میتوانست کلاً تاریخ آن دوران را دگرگون کند اما مسلم که دانشآموخته اسلام و خاندان نبوی بود با یادآوری آموزهای اخلاقی از نبی اکرم (ص)، تیغ برکشیده را به غلاف بازگردانید و رعایت اصول اخلاقی را بر هر چیز مقدم شمرد.
ابن زیاد که از حضور مسلم در منزل هانی باخبر شده بود هانی را در قصر زندانی کرد. مسلم که اوضاع را اینگونه دید یاران خود را فراخواند و برای آزادی هانی به سوی قصر عبیدالله روانه شدند، عبیدالله اشراف و سران قبایل رابا تهدید و تطمیع وادار کرد به میان معترضان بروند و با ایجاد رعب و وحشت و تهدید به اینکه سپاه شام در راه کوفه است، افراد قبیله خود را از اطراف ابن عقیل دور سازدو نهایتاً مسلم را پیرزنی طوعه نام شناخت و او را پناه داد ولی پسر طوعه نهانگاه مسلم را لو داد و محمد بن اشعث بن قیس از سوی ابن زیاد مأمور به دستگیری او شد و پس از گفتوگوهای تندی که بین ابن زیاد و مسلم روی داد او را بدار آویخت و سرش را از بدنش جدا ساخت. عبیدالله بن زیاد سرهای مسلم و هانی را با نامهای چاپلوسانه برای یزید ارسال کرد.
از مکه تا کوفه؛ همان روز قتل مسلم و هانی، امام حسین(ع) با کاروانش مکه را به قصد کوفه ترک کردند. دلیل ترک مکه در موسم حج عدم امنیت جانی بود زیرا آن جمعیت انبوه، بهترین راه برای ترور امام حسین (ع) بود. ولی امام (ع) برای حفظ حرمت کعبه و پرهیز از اینکه قتل وی موجب شکسته شدن قداست کعبه میشود، تصمیم به ترک مکه گرفتند.
مطلب مهمتری که امام را به ترک مکه ناچار ساخت این بود که امام میدانست که کشته شدنش در هیاهوی حج، در حقیقت هدر رفتن خونش بود و با ترفندهایی که دولت اموی بر آن چیره بود موضوع کاملاً منحرف، و اهداف والای امام (ع) نقش بر آب میشد. پیش از عزیمت امام (ع) به سوی کوفه، باز هم تعدادی از بزرگان مانند ابن عباس (که به شدت نگران سرنوشت امام حسین (ع) با کوفیان بود) و عمروبن عبدالرحمن مخزومی سعی کردند مانع این کار شوند که باز هم امام نپذیرفت.
با رسیدن خبر کشته شدن مسلم و هانی، امام (ع) همراهان خود را جمع کرد و به آنان فرمود اخبار فجیعی به من رسیده مبنی بر قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر، شیعیان ما خیانت کرده و دست از یاری ما شستهاند هر کس از شما هم که میخواهد برگردد تعهدی از من بر گردنتان نیست. زیرا امام (ع) میدانست که برخی یارانش به تصور اینکه مردم کوفه آنها را حمایت میکنند به این حرکت پیوستهبودند که عدهی زیادی از کاروان امام حسین (ع) جدا شدند و کاروان امام (ع) به حرکت خود ادامه دادند.
در حین حرکت کاروان امام(ع)، متوجه حرکت کاروانی در مسیر حرکت خود شدند پس کاروان امام (ع) از مسیر اصلی خارج و به سوی ذوحسم به حرکت ادامه دادند اما دیدند که آن سپاه نیز به همان سو تغییر مسیر دادند. کاروان امام (ع) زودتر رسیدند و با آمدن آن سپاه معلوم شد که هزار تن سوار به فرماندهی حر بن یزید تمیمی یربوعی هستند که از راهداران ابن زیاد هستند. امام و اصحابش صف کشیده و شمشیر بسته مقابل آنان قرار گرفتند که امام دستور دادند افراد سپاه و اسبهایشان را سیراب کنند. سپس خطاب به سپاه حر فرمودند: ای مردم؛ من به سوی شما نیامدم مگر پس از آنکه نامههایتان به دستم رسید و فرستادگانتان نزد من آمدند. پس اگر به همان نظر هستید اینک آمدهام. حر به سخن آمد و گفت به خدا قسم که از این نامهها بیخبریم و تنها ماموریم که وقتی تو را دیدیم رهایت نکنیم و نزد عبیدالله بن زیاد ببریم.
کاروان امام حسین(ع) و سپاه حر همچنان حرکت میکردند تا وقتی که به ناحیهای به نام نینوا رسیدند که در اینجا سواری مسلح از سوی کوفه پدیدار شد و نامهی عبیدالله بن زیاد را به حر تحویل دادکه در نامه نوشته شده بود که حسین را در سرزمینی خشک و بی آب و علف و بدون آبادی فرود آر. فرستادهام فرمان دارد از تو جدا نشود تا اوامر من را به انجام رسانی. زهیر به امام (ع) پیشنهاد داد که با حر وارد جنگ شوند که امام حسین(ع) فرمودند من آغاز کننده جنگ با آنها نمیشوم و همانجا که نام دیگرش کربلا بود خیمهها را برافراشتند.
کربلا؛ آخرین منزل؛ سوم محرم عمر بن سعد به کربلا آمد. امام حسین (ع) بعد از پایان مذاکراتش با عمربن سعد به او سه پیشنهاد داد که 1- به همان جایی که از آن آمده باز گردد. 2- به یکی از مرزها اعزام شود و مانند یک سرباز مسلمان به دفاع از سرزمینهای اسلامی بپردازد. 3- به شام برود و از نزدیک با یزید مذاکره کند که اکثر منابع کم و بیش این روایت را با اختلافات جزیی نقل کردهاند که نشان دهنده تعقل و صلحجویی امام حسین بودهاست. که این پیشنهادات جملگی از طرف ابن زیاد رد شد. اما عدم بیعت با یزید خط قرمز امام حسین (ع) بود که در هیچ شرایطی از آن عبور نکرد و حتی با اینکه کوفیان به هر دلیلی بیوفایی کرده و شمشیر به روی امام (ع) کشیده بودند تغییری در اصل بنیادین حرکت امام حسین(ع) وارد نکرد. بنابراین پیشنهادات مصلحانه امام برای پرهیز از جنگ و خونریزی بیحاصل ماند و آن حضرت خود را در برابر دو راهی بیعت و مرگ دید که شجاعانه مرگ را پذیرفت. غروب نهم محرم عمر سعد فرمان جنگ را صادر کرد.
در شب آخر امام از یارانش خواست که از تاریکی شب استفاده کنند و از اطراف او پراکنده شوند.
عاشورا؛ صبح روز دهم محرم سال 61 هجری فرا رسید و با روشن شدن هوا سپاه عمرسعد که حداقل چهار هزار تن بودند صف کشیدند و مهیای حمله به خیمههای آل رسول (ص) شدند و در مقابلشان سپاه اندک جوانان اهل بهشت گرد آمده و آماده جانفشانی در راه او و دفاع از حرم رسول الله (ص) بودند.
عمرسعد برای کسی که سر امام (ع) را بیاورد هزار درهم جایزه تعیین کرد که در این میان سنان بن انس نخعی سر مبارک را از تن جدا کرد.
پس از عاشورا؛ غروب خونین و محزون عاشورا به صبحگاه فردا گره خورد. عمر سعد بیاعتنا به آن اجساد مطهر بر کشتگان خود نماز خواند و قبیله بنیاسد عهدهدار دفن حسین و 72 تن از یارانش شدند.
کوفیان چنان که مناسب روحیات و اخلاق بیثباتشان بود خیلی زود از کرده خود پشیمان شدند و با خطبه غرای زینب به شیون افتادند. جو عمومی کوفه خیلی زود علیه دستگاه اموی تغییر کرد و موجی از ندامت که بعدها در قیم توابین و سپس قیام مختر جلوهگر شد.
نویسنده: فرشته صفری