در خیالم آمدی محو تماشایت شدم
غرق گیسوی تو و درگیر چشمهایت شدم
بوی عطرعاشقی آشوب کرد حال دلم
بس که محو چشم شهلایت شدم
آنقدر نرم آمدی جانم به جانت شد گره
بوسه گرمی نشست و غرق لبهایت شدم
در خیالم داستان ها و غزل ها گفته ام
قصه شیرین من ،عمریست فرهادت شدم
غرق گیسوی تو و درگیر چشمهایت شدم
بوی عطرعاشقی آشوب کرد حال دلم
بس که محو چشم شهلایت شدم
آنقدر نرم آمدی جانم به جانت شد گره
بوسه گرمی نشست و غرق لبهایت شدم
در خیالم داستان ها و غزل ها گفته ام
قصه شیرین من ،عمریست فرهادت شدم