دلنوشته


دلنوشته

بوی تومی اید بینایی ره گم کرده بیهوده نیست منتظر ماندم ، شب از شاخه سرازیر نخواهدد شد دریچه ای روشن نیست تاریکی وتنهایی همه جا گسترده بیرنگی آن سوی دیگر در دل نشیم هم رقص شعله شمعشاعر:بهرام معینی

بوی تومی اید
بینایی ره گم کرده
بیهوده نیست منتظر
ماندم ،
شب از شاخه
سرازیر نخواهدد شد
دریچه ای روشن نیست
تاریکی وتنهایی همه جا گسترده
بیرنگی آن سوی دیگر
در دل نشیم هم
رقص شعله شمع همراهم
نیز
گاه اوج می گیرد
گاه ته می کشد !
دور است ،
در این دشت
دورافتاده ‌وگسترده
به پهنای خیال
وگیج از نیامدنت
کی بتو خواهم رسید !
اخر به که بگویم ،
که حسی شبیه
بر هم زدن پلک
نبضم را
که برای تومی تپد
احاطه کرده است !
کجا بنویسم در این دنیای خاموش
آمدن ورفتنت را
در خواب به تماشای
تو می روم !
ودوباره قصه می نویسم
می نویسم انچه که دلم می خواهد
بهرام معینی (داریان ) اسفند ۹۶


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


باده فروش...