برای من شروعی ,در فصل ناامیدی
در خود خزیده بودم بر قلب من دمیدی
حس شروع صبحی در بهمن غرورم
با تو پر از طراوت در جاده ی عبورم
باور قلب من را در هیبتت نهادی
سوره ی عشق خود را امانتم تو دادی
شاید که طوفانی ام ز این فراق و مستی
متشکرم از اینکه کنار من تو هستی
بر من تو آبرویی ،بر من پر از نجابت
عشق تو را به قلبم،داده خدا امانت
بی تو پر از تلاطم در لحظه های دوری
متشکرم از اینکه،همیشه تو صبوری
باور من نمیشد ،عاشق شود دل من
خانه من تن توست،آتش و خاک گل من
در هر نمازه و روزه ؛ در هر زکات عبادت
بودن تو کنارم ،نهایت سعادت
میلاد بزم مایی در فصل ناامیدی
متشکرم از اینکه برحال من دمیدی