در نهایت


در نهایت

شب و تنهایی و تیک تیک ساعت من و یاد تو و سر رفته طاقت من و گشتن میون خاطراتت تو و خوابیدنت بی من چه راحت من و بغض و سکوت و اشک حسرت نبودت واسه من نمیشه عادت نفس میگیره از من این جدایی بر اینشاعر:محمد رضایی

شب و تنهایی و تیک تیک ساعت
من و یاد تو و سر رفته طاقت

من و گشتن میون خاطراتت
تو و خوابیدنت بی من چه راحت

من و بغض و سکوت و اشک حسرت
نبودت واسه من نمیشه عادت

نفس میگیره از من این جدایی
بر این رسم جدایی صد لعنت

هنوز عطر تو میپیچه تو خونه ام
هنوز دست منه جاش روی شونه ات

نزار عادت بشه این درد و دوری
نزار پاک بشه بوسه ام روی گونه ات

چطور باشی و من پیشت نباشم
حسودی میکنم حتی به سایه ات

صبوری میکنم هر چند میدونم
نمی بخشی منو تو در نهایت


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر لطف حق به صورت داستان + متن شعر