شهر خیال
در کوچه های پشت دل شهر دگر برپا کنم
در شهر بیدل ماندگان قرب دگر معنا کنم
در آرزو بنشسته ام هر کوچه را میخانه ای
مستان در این میخانه ها مستی دگر پیدا کنم
میخانه منقوش دلی،پستو سرایش خمره نیست
بر هر سکوی شهر دل صد خمره را برپا کنم
مستان خاموش از صدا غوغای روحانی کنند
بی عربده در مستی اش نور خدا ماوا کنم
درمانده ماند این دلم دور از خضوع دائمش
در شوق دیدار رخش هر لحظه را فردا کنم
واعظ در آن شهر خیال مسندنشینی کی کند
ساقی که خود صاحبدلی در جرگه مینا کنم
من قطره ماندم در سبو بی نام اگر مستی کند
سجاده گوید قطره را با اذن او دریا کنم
سید مهدی موسوی نژاد(بی نام )
در کوچه های پشت دل شهر دگر برپا کنم
در شهر بیدل ماندگان قرب دگر معنا کنم
در آرزو بنشسته ام هر کوچه را میخانه ای
مستان در این میخانه ها مستی دگر پیدا کنم
میخانه منقوش دلی،پستو سرایش خمره نیست
بر هر سکوی شهر دل صد خمره را برپا کنم
مستان خاموش از صدا غوغای روحانی کنند
بی عربده در مستی اش نور خدا ماوا کنم
درمانده ماند این دلم دور از خضوع دائمش
در شوق دیدار رخش هر لحظه را فردا کنم
واعظ در آن شهر خیال مسندنشینی کی کند
ساقی که خود صاحبدلی در جرگه مینا کنم
من قطره ماندم در سبو بی نام اگر مستی کند
سجاده گوید قطره را با اذن او دریا کنم
سید مهدی موسوی نژاد(بی نام )