دستم را به تو میدهم
قلبم را اما نه
حرفم را به تو میگویم
دردم را اما نه
من چشمانم را
به تو میدوزم
هرگز اما مخواه
با تو بمانم
با تو بمیرم!
من روحم را
بر درختان آویختهام
در صدای پرنده
- محبوبم-
بگذار دوستت نداشته باشم
پیش از آنکه آفتاب
بر نیامده باشد از طناب
تاب
تاب
کسی با من تاب میخورد
میافتد
و چنگ میزند خودش را
مرا ببخش
اگر چشمانم را به تو دوختم
دستم را
به تو دادم
حرفم را
به تو گفتم
...نگفتم؟!
آفتاب بالا زد
سایهای بر طناب
تاب میخورد از درخت
و پرنده...
پرنده حتما رفته بود
که باد آمد
و تو نبودی
اما من
دستم را به تو دادم
قلبم را اما نه
حرفم را به تو گفتم
دردم را اما نه
من چشمانم را به تو دوختم
اما روحم جایی دیگر رفته بود
نبود
اصلا یکی بود
یکی نبود
من هم نیامده بودم
تو هم نرفته بودی
تنها پرنده بود
در آسمان
و زمین میچرخید
قلبم را اما نه
حرفم را به تو میگویم
دردم را اما نه
من چشمانم را
به تو میدوزم
هرگز اما مخواه
با تو بمانم
با تو بمیرم!
من روحم را
بر درختان آویختهام
در صدای پرنده
- محبوبم-
بگذار دوستت نداشته باشم
پیش از آنکه آفتاب
بر نیامده باشد از طناب
تاب
تاب
کسی با من تاب میخورد
میافتد
و چنگ میزند خودش را
مرا ببخش
اگر چشمانم را به تو دوختم
دستم را
به تو دادم
حرفم را
به تو گفتم
...نگفتم؟!
آفتاب بالا زد
سایهای بر طناب
تاب میخورد از درخت
و پرنده...
پرنده حتما رفته بود
که باد آمد
و تو نبودی
اما من
دستم را به تو دادم
قلبم را اما نه
حرفم را به تو گفتم
دردم را اما نه
من چشمانم را به تو دوختم
اما روحم جایی دیگر رفته بود
نبود
اصلا یکی بود
یکی نبود
من هم نیامده بودم
تو هم نرفته بودی
تنها پرنده بود
در آسمان
و زمین میچرخید