نقاب از چهره ات بگشا
مکن ناز ای پری پیکر که نازت را خریدارم
چنان چون آرزوهایت نیازت را خریدارم
غمت را ، شادی ات را ، مهر و قهر گاه گاهت را
به هر حالت قبول و احترازت را خریدارم
دلم خواهد که باشم نقش روی جانماز تو
که من هم جانماز و هم نمازت را خریدارم
نگاهت همره لبخند می آید به سوی من
که لبخند و نگاه دلنوازت را خریدارم
نوازش می کنی با گوشة ابرو ز هر سویم
فسون و عشوة عاشق گدازت را خریدارم
چو مژگان سیاهت سایه اندازد به چشمانت
نگاهت را و مژگان درازت را خریدارم
گر از عشقم خبر داری چرا با من نمی آیی
به جان و دل غرور سرفرازت را خریدارم
تو روشن کرده ای دنیای تاریک وجودم را
نقاب از چهره ات بگشا که نازت را خریدارم
تو را بی تاب می بینم چه غوغایی به سر داری
من این بی تابی پرسوز و سازت را خریدارم
چنان چون آذرخشی می درخشی بر بسیط شب
فروزان شو که خشم ترک تازت را خریدارم
اگر پروایی از شونا تو داری سر به زیر افکن
که من شرم نجیب و رنگ بازت را خریدارم
مکن ناز ای پری پیکر که نازت را خریدارم
چنان چون آرزوهایت نیازت را خریدارم
غمت را ، شادی ات را ، مهر و قهر گاه گاهت را
به هر حالت قبول و احترازت را خریدارم
دلم خواهد که باشم نقش روی جانماز تو
که من هم جانماز و هم نمازت را خریدارم
نگاهت همره لبخند می آید به سوی من
که لبخند و نگاه دلنوازت را خریدارم
نوازش می کنی با گوشة ابرو ز هر سویم
فسون و عشوة عاشق گدازت را خریدارم
چو مژگان سیاهت سایه اندازد به چشمانت
نگاهت را و مژگان درازت را خریدارم
گر از عشقم خبر داری چرا با من نمی آیی
به جان و دل غرور سرفرازت را خریدارم
تو روشن کرده ای دنیای تاریک وجودم را
نقاب از چهره ات بگشا که نازت را خریدارم
تو را بی تاب می بینم چه غوغایی به سر داری
من این بی تابی پرسوز و سازت را خریدارم
چنان چون آذرخشی می درخشی بر بسیط شب
فروزان شو که خشم ترک تازت را خریدارم
اگر پروایی از شونا تو داری سر به زیر افکن
که من شرم نجیب و رنگ بازت را خریدارم