ابرِ قهرآلوده برفی را نباراند و برفت
شهرِ نالایقترینان را شناساند و برفت
آسمان بیابر و اما داج و تاریک و تباه
مهرِ دردآکنده هم نوری نتاباند و برفت
رفتنِ مهر از رخِ ماه آن فروغِ دیده بُرد
ماه از بیمهریِ یومیه واماند و برفت
آسمانِ شربرانگیزی شد و ظلمتپذیر
اختری هم طالعِ شر را نمایاند و برفت
ذاتِ شرآلوده در صحرا چنین شد منتشر
تا ستوران را به دشتی تازه تازاند و برفت
فرطِ سبقت در ستورانِ گریزان از بلا
خاک را هم از کفِ بیبُن گریزاند و برفت
شهر و بامِ شرپرستان ماند و اما بیخیال
هر مصیبت گرچه تا میشد تباهاند و برفت
تا توان بود آسمان تنگ و وخیم آمد ولی
این وخامت باسنِ مردم نخاراند و برفت
یار رفت و دل نلرزید و نلرزیدن بسی
مرغِ شب را لالازایندنیا شتاباند و برفت
هرچه پیش آمد به بیعاری گذشت و مُهرِ ننگ
تا قیامت بر سرِ مردم بجاماند و برفت
شهرِ نالایقترینان را شناساند و برفت
آسمان بیابر و اما داج و تاریک و تباه
مهرِ دردآکنده هم نوری نتاباند و برفت
رفتنِ مهر از رخِ ماه آن فروغِ دیده بُرد
ماه از بیمهریِ یومیه واماند و برفت
آسمانِ شربرانگیزی شد و ظلمتپذیر
اختری هم طالعِ شر را نمایاند و برفت
ذاتِ شرآلوده در صحرا چنین شد منتشر
تا ستوران را به دشتی تازه تازاند و برفت
فرطِ سبقت در ستورانِ گریزان از بلا
خاک را هم از کفِ بیبُن گریزاند و برفت
شهر و بامِ شرپرستان ماند و اما بیخیال
هر مصیبت گرچه تا میشد تباهاند و برفت
تا توان بود آسمان تنگ و وخیم آمد ولی
این وخامت باسنِ مردم نخاراند و برفت
یار رفت و دل نلرزید و نلرزیدن بسی
مرغِ شب را لالازایندنیا شتاباند و برفت
هرچه پیش آمد به بیعاری گذشت و مُهرِ ننگ
تا قیامت بر سرِ مردم بجاماند و برفت