تابلو شعر212 به مناسبت عید سعید مبعث پیامبر اکرم ص حضرت محمد مصطفی ص


تابلو شعر212 به مناسبت عید سعید مبعث پیامبر اکرم ص حضرت محمد مصطفی ص

بسم الله الرحمن الرحیم اقر باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . . . به نام پروردگارت که آفریننده عالم است برخلق قرایت کن . آن خدایی که انسان را از خون بسته آفرید . . . عید سعید مبعث حضرت رسولشاعر:محمد نصرتی راد


بسم الله الرحمن الرحیم
اقر باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان
من علق . . .
به نام پروردگارت که آفریننده عالم است
برخلق قرایت کن . آن خدایی که انسان را
از خون بسته آفرید . . .

عید سعید مبعث حضرت رسول اکرم ص .
محمد مصطفی ص بر پیروانش به ویژه عزیزان شاعر سایت معظم شعر نو مبارک
باد . توفیق همگان را از درگاه ذات اقدس
الهی خواهانم .

مهر آفتاب
************
برگرفته از موسیقی متن فیلم ( محمد
رسول الله ) شاهکار موریس ژار
************
در باغ گل ها ، باحرارت آتشین لاله ها
گرم می شدم
درچشم باغ بودم ، باغ در چشم او ، او
در چشم همه
شکوفه ها سرخ ، مثل شقایق راز دار
دستم با شاخه نبوت آشنا گشت ، شکفت،
بارورشد ، دهان گشود
با گل ها حرف می زدم و در سرخی فکرشان راه می رفتم
سمت افق روشن ، در تعجب شناور بودم

آبی از سرم گذشت ، چتر آبی گشوده شد
زیر چتر آبی دانه نیایش می چیدم
در باغ بودم : نیایش سپید بود
کتابی را گشودم ، در تاریکی ، فکرم روشن شد ، در الوان گونا گون
شب سپید ، دل سیاهی پر از نور ، نوری
عظیم دل کهکشان را شکافت
من در دل شب ، رنگین کمان باغ را تماشاگر بودم
برگ ها می رقصیدند ، آب آواز می خواند
قناری چه چه می زد
درخت شاداب بود ، هوا آغشته به رایحه
عطر گل رازقی ، گل محمدی
من میهمان " حرا " بودم

چیزی به فکرم وسعت بخشید
شعاع شب آینه را روشن کرده بود ، من در مرکز انعکاس همین نور بودم
عکس من در پندار گل بود
گل را در سجده دبدم که مرا با خود می .برد ، به پیشواز ستاره ، ماه ، خورشید
از نیام گل نوری درخشید
باغ زیبا بود ، زیباتر شد ، جوی ها دل باغ
را شکافتند
ولیک گل از شبنم خود سیراب بود ، بی
پروا می خندید
عطر افشانی می کرد
من هم شبنم گل را می خوردم ، باغبان
تماشا می کرد با چهره متبسم
غنچه ای دیدم در آواز با نغمه داودی ،
با سیرت مسیحایی ، در صورت یوسف
زیر درختی ایستادم ، چند قطره در از
چشمان مسیح ( ع ) چکیده بود
زیر پای گل ، در و گهر جاری بود
من باغی دیدم از منشور آفتاب ، مهتاب ،
بلور شفاف
با پرتو ارغوانی
آن شب جسم من در لذت شناور بود
و روحم در مهر آفتاب غوطه ور

دستی آسمان را گشود ، نوری سمت زمین آمد
من افسانه باغ ها را از زبان بید مجنون
گوش می دادم
که برای آب زمزمه می کرد ، زیر سایه
بیدی نشستم
بلبلی به صد نغمه خوش آمد می گفت :
محمد ( ص ) را
من دیدم که باغبان باغ را سجده می کرد
و گل او را
وگل ها مشعل باغ بودند
وچنین شد که دیدار دوست میسر گشت .
***************
تهران
20 اسفند 1399
محمد نصرتی راد








حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جوک،متن و اس ام اس بی ادبی و زناشویی شب جمعه (18+)