از تو برای خودت ننویسم چه ها کنم؟
باید، تورا به دست خودت نخ نما کنم
بغضم میان خنده و خنده میان بغض
این زخم عاشقی ست، گلایه چرا کنم؟
نخ میخورم و غم، که بدوزم دهان خویش
تا خرقه را بر تن صاحب عزا کنم
فرق، میان باطل و حق، یک قدم شده
از راه راست می روم اما، خطا کنم
مسجد پر از مطرب و می، محتسب به خواب
باید روم به میکده، تا صبح دعا کنم
چوب است این عصا و فقط میشود به عشق
این چوب را به یک نظرم اژدها کنم
طهورا جربان