شبیه پنجره ها بسته باش، اما باش
بیا و یک غم پیوسته باش، اما باش
دلم برای حضورت بهانه میگیرد
تو از بهانه ی من خسته باش، اما باش!
اگر همای سعادت نمی شوی چه کنم
بیا کبوتر گلدسته باش، اما باش
ضریح من شده دستت، دخیل دستم را-
تو یک اجابت وارسته باش، اما باش
تمام مردم این شهر روبروی منند
تو هم بیا و از آن دسته باش، اما باش
خبر رسیده کسی را... خبر نمیخوانم
عذاب نامه ی سربسته باش، اما باش
فقط اجازه بده حس کنم کمی هستی
به غیر من شده، وابسته باش اما باش
مریم صفری
بیا و یک غم پیوسته باش، اما باش
دلم برای حضورت بهانه میگیرد
تو از بهانه ی من خسته باش، اما باش!
اگر همای سعادت نمی شوی چه کنم
بیا کبوتر گلدسته باش، اما باش
ضریح من شده دستت، دخیل دستم را-
تو یک اجابت وارسته باش، اما باش
تمام مردم این شهر روبروی منند
تو هم بیا و از آن دسته باش، اما باش
خبر رسیده کسی را... خبر نمیخوانم
عذاب نامه ی سربسته باش، اما باش
فقط اجازه بده حس کنم کمی هستی
به غیر من شده، وابسته باش اما باش
مریم صفری