سرگیجه های دائم با اوج های مفرط !
دل شوره یِ پیوستن به موج های نفرت
پیمانه های خالی در میخانه های متروک
موریانه های مست و ویرانه های مشکوک
دستم به دست ساقی رفتم به بزمِ ساغر
یک جامِ می گرفتم با انگشت های لاغر
رفتم به سوی رویا ، این مرزِ بی نهایت
گفتم به گوش دنیا ، یک عرضِ با شکایت
اینجا چرا کبوتر ، بیچاره بی قرار است؟
اینجا چرا پرستو ، همواره بی بهار است؟
اینجا چرا قناری ها در بند دانه هستند؟
اینجا چرا شقایق ها تا زیر چانه مستند؟
هرگز رها نمیشوم از کوچه های بن بست
هرگز جدا نمیشوم از این چه های بی هست
سر گیجه های دائم با اوج های مفرط !
دل شوره یِ پیوستن به موج های نفرت
احسان پیرحیاتی
۸ / ۱ / ۱۴۰۰
دل شوره یِ پیوستن به موج های نفرت
پیمانه های خالی در میخانه های متروک
موریانه های مست و ویرانه های مشکوک
دستم به دست ساقی رفتم به بزمِ ساغر
یک جامِ می گرفتم با انگشت های لاغر
رفتم به سوی رویا ، این مرزِ بی نهایت
گفتم به گوش دنیا ، یک عرضِ با شکایت
اینجا چرا کبوتر ، بیچاره بی قرار است؟
اینجا چرا پرستو ، همواره بی بهار است؟
اینجا چرا قناری ها در بند دانه هستند؟
اینجا چرا شقایق ها تا زیر چانه مستند؟
هرگز رها نمیشوم از کوچه های بن بست
هرگز جدا نمیشوم از این چه های بی هست
سر گیجه های دائم با اوج های مفرط !
دل شوره یِ پیوستن به موج های نفرت
احسان پیرحیاتی
۸ / ۱ / ۱۴۰۰