هوای سرد و بارونی ...
هوای تو و دلتنگی ...
دلم میگیره این روزا ،
به آسونی ...
هنوز اما تو میجنگی ،
با احساست ،
با دلتنگیت ...
دریغ از نامه ای ، زنگی ...
چراغ من ،
ببین ، خونه شده خاموش
گرفته رنگ تنهایی ، اتاق من ...
یه چند وقتیه بیمارم
منو از خنده دورم کرد
دل تب دار و داغ من
تو رفتی ،
بعد تو دنیا ، ....
بد اومد به مذاق من
حیاط خونه پاییزه
و باغ من ،
که روزی سبز و زیبا بود
شده همرنگ صحراها ...
بهار من ،
صدات کردم که برگردی
تو هر دفعه ، یه امایی ...
و من موندم با اماها
شاعر : حسین علی اکبری