روایت داستانی زندگی مرحوم اژدری از زبان خودش


روایت داستانی زندگی مرحوم اژدری از زبان خودش

سارا عرفانی گفت: جوان 25ساله‌ای که از سیزده‌چهارده‌سالگی وارد فعالیت‌های جهادی شد و شبانه‌روز زندگی‌اش را وقف فعالیت‌های جهادی و محرومین کرده بود؛ در حالی که وضعیت خانوادگی‌اش مرفه بود.

به گزارش خبرگزاری مهر «شمرون کناردون» زندگی‌نامۀ محمد اژدری، از جهادگران کشور است که دو سال پیش، بر اساس سانحه‌ای به رحمت خدا رفت. این جهادگر 25ساله قائم‌مقام قرارگاه جهادی امام رضا(ع) بود. به این بهانه گفت‌وگویی با سارا عرفانی نویسنده این اثر انجام شده که از نظر می‌گذرد.

اهمیت پرداختن به ادبیات پایداری چیست؟

پرداختن به این حوزه بسیار حائز اهمیت است. این کتاب‌ها و شخصیت‌های معرفی‌شده در آن می‌توانند الگوهای مناسبی برای نسل جوان و نوجوان باشند؛ اما مسئله‌ای که مطرح است، این است که کتاب‌هایی که نوشته می‌شود، آن‌قدر ضعیف‌اند که لااقل از این بخش غافل می‌مانند و نمی‌توانند الگوسازی درستی انجام دهند و حیف می‌شوند. خیلی از کارهایی که دربارۀ شهدا نوشته می‌شود، واقعاً در شأن آن شهید نیست و اتفاقاً به آن شخصیت ضربه می‌زند.

موضوع کتاب «شمرون کناردون»چیست؟

این کتاب داستان بخشی از زندگی امیرمحمد اژدری است که قائم‌مقام مجتمع جهادی امام رضا(ع) بوده است. جوان 25ساله‌ای که بدون اغراق، از سیزده‌چهارده‌سالگی وارد فعالیت‌های جهادی شد و کم‌کم کار برایش جدی‌تر شد؛ تا جایی که شبانه‌روز زندگی‌اش را وقف فعالیت‌های جهادی و محرومین کرده بود؛ در حالی که وضعیت خانوادگی‌اش مرفه بود و می‌توانست در رفاه زندگی کند؛ اما از همۀ آن‌ها واقعاً کنده بود. فرصت زیادی را در خانه و در کنار خانواده نمی‌گذراند و خیلی از اوقاتش را در مناطق محروم صرف می‌کرد و در حال خدمت‌رسانی به محرومین بود. او به‌دنبال رفاه نبود و به آن افتخار نمی‌کرد و برایش جذاب نبود.

چه شد که مرحوم اژدری را انتخاب کردید؟

ما اژدری را می‌شناختیم. از دوستانمان بود و بچه‌های من او را عمو صدا می‌کردند. او را خیلی دوست داشتند و خیلی مهربان بود و او هم بچه‌های من را دوستشان داشت. ما از ایشان شناخت پیدا کرده بودیم و وقتی این اتفاق برایش افتاد و در یکی از مأموریت‌های جهادی‌اش به رحمت خدا رفت، دوست داشتم در این فضا برای شناخت و معرفی او کاری کنم و قدمی بردارم. چون از قبل هم او را می‌شناختم، فکر کردم شاید بتوانم برایش بنویسم. نوشتن این کتاب تقریباً یک سال و نیم طول کشید.

از منابع متفرقه هم استفاده کردید؟

از دوستان ایشان مصاحبه‌های زیادی گرفتیم و کار کاملاً تاریخ شفاهی است؛ اما من دوست داشتم این کار به شکل داستانی نوشته شود. فضای کتاب کاملاً داستانی و با اصول و چارچوب‌های رمان است. داستان از مأموریت آخری که ایشان می‌رود، شروع می‌شود و به ماجراهای قبلی فلش‌بک می‌خورد. ویژگی منحصربه‌فرد کتاب این است که داستان از زبان خود امیرمحمد روایت می‌شود و زاویه‌دیدش اول‌شخص و از دید شهید و شخصیت اصلی است. دلیلش این است که می‌دانستم امیرمحمد درگیر مسائلی است. مانده بود که کار جهادی را انجام دهد یا بیاید و کار دیگری را انجام دهد. با این درگیری‌های ذهنی که داشت، کار را قشنگ‌تر می‌کرد و من دوست داشتم حتماً به آن بپردازم. برای همین اول‌شخص را انتخاب کردم. اگرچه واقعاً جسورانه بود و معمولاً این‌طور پیش نمی‌رود و شاید بشود گفت کتابی نداریم که زندگی شهیدی از زبان خودش روایت شود؛ اما نکتۀ مهمش این است که همه‌چیز کاملاً واقعی است و خیال‌پردازی نیست. ما آن‌قدر با دوستانش صحبت کردیم تا توانستیم به دغدغه‌ها و افکاری که در ذهنش می‌گذشت، برسیم و بعد در کتاب بیاوریم. شاید توصیفات فضا داستانی باشد؛ وگرنه تمام اتفاقات کتاب کاملاً واقعی است و خیلی بیشتر از این‌ها بود و ما نرسیدیم به همۀ آن‌ها بپردازیم.

این کار سفارشی نبود و خودم به بچه‌های جهادی گفتم که کتاب زندگی ایشان را من می‌نویسم. کار طولانی شد و ایشان دوستان زیادی داشت که باید با آن‌ها مصاحبه می‌کردیم. همچنین، دامنۀ فعالیت‌های جهادی ایشان خیلی گسترده بود؛ از خدمات‌رسانی به روستاها و مدرسه‌سازی گرفته تا مدرسۀ کودکان کار و کوره‌های آجرپزی و... . چون فعالیت‌های زیادی را انجام می‌داد، باید مصاحبه‌های زیادی می‌گرفتیم؛ اما چون به سالگرد اول نرسید و کار طولانی شد، از یکی از دوستانم، خانم مریم سادات علویان، کمک گرفتم و دو تایی باهم مصاحبه می‌گرفتیم و با هم می‌نوشتیم تا بار کاری کم شود.

با توجه به آثاری که در نشر نیستان دارید، چرا سوژۀ شهید و نشر شهید کاظمی را برای این اثر انتخاب کردید؟

اول به‌خاطر شناختم بود. همچنین، چون با این تیم جهادی آشنا شده بودم و فعالیت‌هایشان را می‌دیدم، از قبل در ذهنم بود که در این زمینه‌ها و فضای جهادی کاری بنویسم. سوژه‌ها را بالا و پایین می‌کردم تا ببینم به چه موضوعی می‌شود پرداخت. بعد که این اتفاق افتاد، گفتم از خود امیر بنویسم که یک بچۀ جهادی است. بعد از اینکه کار را تا حد زیادی نوشتیم، تصمیم گرفتیم نشر شهید کاظمی منتشرش کند.

منتظر باشیم که باز هم آثاری از این دست از شما ببینیم؟

نویسنده‌ها دوست دارند که به تکرار نیفتند. اگر بخواهم کاری شبیه به این را انجام دهم، باید حتماً در آن به وجه تمایزی برسم. مثلاً در این کار خیلی تأکید داشتم که به تکنیکی که متفاوت و متمایز باشد و از کار تکراری و کلیشه‌ای فاصله بگیرم. همان طور که گفتم، در کتاب‌هایمان حق شهدا را ادا نمی‌کنیم. کارها آن‌قدر سطحی و دم‌دستی نوشته می‌شود که حق آن آدم ادا نمی‌شود. من تلاشم را کردم. دوستانش و افرادی که او را می‌شناسند، باید بگویند این تلاش چقدر نتیجه‌بخش بوده و چقدر شخصیت و شوخ‌طبعی و تکاپوی مدام او برای محرومین در داستان و... درآمده است. سعی کردم از تکنیک چیزی کم نگذارم و صرفاً زندگی نوشته‌شدۀ یک شخص نباشد.


به گزارش خبرگزاری مهر «شمرون کناردون» زندگی‌نامۀ محمد اژدری، از جهادگران کشور است که دو سال پیش، بر اساس سانحه‌ای به رحمت خدا رفت. این جهادگر 25ساله قائم‌مقام قرارگاه جهادی امام رضا(ع) بود. به این بهانه گفت‌وگویی با سارا عرفانی نویسنده این اثر انجام شده که از نظر می‌گذرد.

اهمیت پرداختن به ادبیات پایداری چیست؟

پرداختن به این حوزه بسیار حائز اهمیت است. این کتاب‌ها و شخصیت‌های معرفی‌شده در آن می‌توانند الگوهای مناسبی برای نسل جوان و نوجوان باشند؛ اما مسئله‌ای که مطرح است، این است که کتاب‌هایی که نوشته می‌شود، آن‌قدر ضعیف‌اند که لااقل از این بخش غافل می‌مانند و نمی‌توانند الگوسازی درستی انجام دهند و حیف می‌شوند. خیلی از کارهایی که دربارۀ شهدا نوشته می‌شود، واقعاً در شأن آن شهید نیست و اتفاقاً به آن شخصیت ضربه می‌زند.

موضوع کتاب «شمرون کناردون»چیست؟

این کتاب داستان بخشی از زندگی امیرمحمد اژدری است که قائم‌مقام مجتمع جهادی امام رضا(ع) بوده است. جوان 25ساله‌ای که بدون اغراق، از سیزده‌چهارده‌سالگی وارد فعالیت‌های جهادی شد و کم‌کم کار برایش جدی‌تر شد؛ تا جایی که شبانه‌روز زندگی‌اش را وقف فعالیت‌های جهادی و محرومین کرده بود؛ در حالی که وضعیت خانوادگی‌اش مرفه بود و می‌توانست در رفاه زندگی کند؛ اما از همۀ آن‌ها واقعاً کنده بود. فرصت زیادی را در خانه و در کنار خانواده نمی‌گذراند و خیلی از اوقاتش را در مناطق محروم صرف می‌کرد و در حال خدمت‌رسانی به محرومین بود. او به‌دنبال رفاه نبود و به آن افتخار نمی‌کرد و برایش جذاب نبود.

چه شد که مرحوم اژدری را انتخاب کردید؟

ما اژدری را می‌شناختیم. از دوستانمان بود و بچه‌های من او را عمو صدا می‌کردند. او را خیلی دوست داشتند و خیلی مهربان بود و او هم بچه‌های من را دوستشان داشت. ما از ایشان شناخت پیدا کرده بودیم و وقتی این اتفاق برایش افتاد و در یکی از مأموریت‌های جهادی‌اش به رحمت خدا رفت، دوست داشتم در این فضا برای شناخت و معرفی او کاری کنم و قدمی بردارم. چون از قبل هم او را می‌شناختم، فکر کردم شاید بتوانم برایش بنویسم. نوشتن این کتاب تقریباً یک سال و نیم طول کشید.

از منابع متفرقه هم استفاده کردید؟

از دوستان ایشان مصاحبه‌های زیادی گرفتیم و کار کاملاً تاریخ شفاهی است؛ اما من دوست داشتم این کار به شکل داستانی نوشته شود. فضای کتاب کاملاً داستانی و با اصول و چارچوب‌های رمان است. داستان از مأموریت آخری که ایشان می‌رود، شروع می‌شود و به ماجراهای قبلی فلش‌بک می‌خورد. ویژگی منحصربه‌فرد کتاب این است که داستان از زبان خود امیرمحمد روایت می‌شود و زاویه‌دیدش اول‌شخص و از دید شهید و شخصیت اصلی است. دلیلش این است که می‌دانستم امیرمحمد درگیر مسائلی است. مانده بود که کار جهادی را انجام دهد یا بیاید و کار دیگری را انجام دهد. با این درگیری‌های ذهنی که داشت، کار را قشنگ‌تر می‌کرد و من دوست داشتم حتماً به آن بپردازم. برای همین اول‌شخص را انتخاب کردم. اگرچه واقعاً جسورانه بود و معمولاً این‌طور پیش نمی‌رود و شاید بشود گفت کتابی نداریم که زندگی شهیدی از زبان خودش روایت شود؛ اما نکتۀ مهمش این است که همه‌چیز کاملاً واقعی است و خیال‌پردازی نیست. ما آن‌قدر با دوستانش صحبت کردیم تا توانستیم به دغدغه‌ها و افکاری که در ذهنش می‌گذشت، برسیم و بعد در کتاب بیاوریم. شاید توصیفات فضا داستانی باشد؛ وگرنه تمام اتفاقات کتاب کاملاً واقعی است و خیلی بیشتر از این‌ها بود و ما نرسیدیم به همۀ آن‌ها بپردازیم.

این کار سفارشی نبود و خودم به بچه‌های جهادی گفتم که کتاب زندگی ایشان را من می‌نویسم. کار طولانی شد و ایشان دوستان زیادی داشت که باید با آن‌ها مصاحبه می‌کردیم. همچنین، دامنۀ فعالیت‌های جهادی ایشان خیلی گسترده بود؛ از خدمات‌رسانی به روستاها و مدرسه‌سازی گرفته تا مدرسۀ کودکان کار و کوره‌های آجرپزی و... . چون فعالیت‌های زیادی را انجام می‌داد، باید مصاحبه‌های زیادی می‌گرفتیم؛ اما چون به سالگرد اول نرسید و کار طولانی شد، از یکی از دوستانم، خانم مریم سادات علویان، کمک گرفتم و دو تایی باهم مصاحبه می‌گرفتیم و با هم می‌نوشتیم تا بار کاری کم شود.

با توجه به آثاری که در نشر نیستان دارید، چرا سوژۀ شهید و نشر شهید کاظمی را برای این اثر انتخاب کردید؟

اول به‌خاطر شناختم بود. همچنین، چون با این تیم جهادی آشنا شده بودم و فعالیت‌هایشان را می‌دیدم، از قبل در ذهنم بود که در این زمینه‌ها و فضای جهادی کاری بنویسم. سوژه‌ها را بالا و پایین می‌کردم تا ببینم به چه موضوعی می‌شود پرداخت. بعد که این اتفاق افتاد، گفتم از خود امیر بنویسم که یک بچۀ جهادی است. بعد از اینکه کار را تا حد زیادی نوشتیم، تصمیم گرفتیم نشر شهید کاظمی منتشرش کند.

منتظر باشیم که باز هم آثاری از این دست از شما ببینیم؟

نویسنده‌ها دوست دارند که به تکرار نیفتند. اگر بخواهم کاری شبیه به این را انجام دهم، باید حتماً در آن به وجه تمایزی برسم. مثلاً در این کار خیلی تأکید داشتم که به تکنیکی که متفاوت و متمایز باشد و از کار تکراری و کلیشه‌ای فاصله بگیرم. همان طور که گفتم، در کتاب‌هایمان حق شهدا را ادا نمی‌کنیم. کارها آن‌قدر سطحی و دم‌دستی نوشته می‌شود که حق آن آدم ادا نمی‌شود. من تلاشم را کردم. دوستانش و افرادی که او را می‌شناسند، باید بگویند این تلاش چقدر نتیجه‌بخش بوده و چقدر شخصیت و شوخ‌طبعی و تکاپوی مدام او برای محرومین در داستان و... درآمده است. سعی کردم از تکنیک چیزی کم نگذارم و صرفاً زندگی نوشته‌شدۀ یک شخص نباشد.

کد خبر 5288120

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بدر و ببر