بازتاب حوادث 15 خرداد در یک رمان متفاوت


بازتاب حوادث 15 خرداد در یک رمان متفاوت

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ رمان «جامانده از پسر»، داستان زندگی مردی است که به واسطه زخمی کردن پسرش، ویران شده است و قرار است دوباره ساخته شود. سالار مردی که از خانواده بریده و حالا روی پل باقرآباد، نزدیک خانه خودش، به زد و خورد با مردمی پرداخته که هیچ از آن‌ها نمی‌داند. چرا این آدم‌ها به سمت تهران حرکت کرده‌اندو و چرا عصبانی‌اند، برایش...

بازتاب حوادث 15 خرداد در یک رمان متفاوت

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ رمان «جامانده از پسر»، داستان زندگی مردی است که به واسطه زخمی کردن پسرش، ویران شده است و قرار است دوباره ساخته شود. سالار مردی که از خانواده بریده و حالا روی پل باقرآباد، نزدیک خانه خودش، به زد و خورد با مردمی پرداخته که هیچ از آن‌ها نمی‌داند. چرا این آدم‌ها به سمت تهران حرکت کرده‌اندو و چرا عصبانی‌اند، برایش مهم نیست. مرضیه نفری سه سال برای این رمان وقت گذاشته تا بگوید می‌شود از نو ساخت. این رمان که نامزد جایزه‌های ادبی مختلف از جمله رمان انقلاب شده بود به عنوان اثر تقدیری جایزه ادبی شهید اندرزگو در بخش رمان بزرگسال انتخاب شد. به همین مناسبت با نویسنده این کتاب به گفت‌گو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.


از خانم مرضیه نفری بگویید. اسم شما به تازگی در فضای ادبی و به‌ویژه محافل جشنواره‌ای بسیار شنیده‌می‌شود. نوشتن را از کجا آغاز کردید؟


من هم مثل بسیاری از نویسندگان معاصر نوشتن را از کلاس انشا شروع کردم. در طول تحصیل بار‌ها نوشته‌های من مورد تایید و تحسین قرار گرفت و در کلاس دوم دبیرستان سال ۱۳۷۶ داستانم در مسابقات کشوری مقام اول را کسب کرد که بسیار شیرین بود. پس از این اتفاق بیشتر به نوشتن علاقه پیدا کردم. در این بین حدود ده سال از دنیای نوشتن فاصله گرفتم و از ۷۸ تا ۸۸ چیزی ننوشتم. در ادامه نوشتن و فعالیت حرفه‌ای را از سال ۸۸ با همکاری مطبوعات و رسانه‌ها آغاز کردم. در ادامه اولین مجموعه داستان و رمان کودک و نوجوانم را منتشر کردم در ادامه سال ۹۷ کتاب «جامانده از پسر» را شروع کردم که به سرانجام خوبی رسید. در جشنواره کتاب انقلاب از جزو آثار تقدیری بود و در جشنواره ادبی اندرزگو هم از آن تقدیر شد.


«جامانده از پسر» از دید خودتان معرفی کنید و بفرمایید چطور شد که به سمت نگارش این رمان رفتید؟


این کتاب دومین رمان من برای گروه سنی بزرگسال است. حوادث اصلی کتاب در دهه ۴۰ و به ویژه سال ۴۲ اتفاق می‌افتد. برخلاف بسیاری از آثار که از زبان قهرمان، روایت می‌شود این داستان از زبان شخصیت منفی داستان پیش می‌رود. سالار مخالف قیام هست و به هر نحوی سعی می‌کند در مقابل مردم بایستد و از کسانی است که روی پل مردم را کتک می‌زند و مانع از عبور آن‌ها از پل و رسیدن آن‌ها به تهران می‌شود. این داستان سیر فراز و فرود و آغاز دوباره سالار است.


من مدتی در شهر ورامین زندگی کردم. برای همین نسبت به این شهر و اخبار و حوادثش حساس شده‌بودم و پیگیری می‌کردم. روزی یک برنامه مستند را دیدم که از مردم خاطراتشان در مورد حوادث ۱۵ خرداد را می‌پرسید. تاریخ شفاهی حوادث ۱۵ خرداد را مطالعه کردم. در این روایت‌ها حوادث پل باقر آباد برای من مهم شد. این موضوع حوادث پل باقرآباد برای مدتی به عنوان سوژه داستان در ذهنم بود تا اینکه در قالب یک داستان هیجان انگیز پسری به دست پدر در این حوادث زخمی و رمان «جامانده از پسر» متولد شد.


داستان کتاب چگونه پیش می‌رود؟ سالار چه نقشی در داستان دارد؟ و چرا یک کارکتر منفی داستان را روایت می‌کند؟


کلا در این کتاب سعی کردم حوادث را با زبان و فضایی متفاوت به تصویر بکشم. سالار مردی که از خانواده بریده و حالا روی پل باقرآباد، نزدیک خانه خودش به زد و خورد با مردمی پرداخته که هیچ از آن‌ها نمی‌داند. چرا این آدم‌ها به سمت تهران حرکت کرده‌اند. چرا عصبانی اند؟ سالار این‌ها را نمی‌داند فقط قرار است به زور قمه و تیزی مردم روی پل را برگرداند تا پای کسی به تهران باز نشود. سهراب پسر جوانش گم شده است. همه به دنبال سهرابی می‌گردند که عوض شده و فکر‌های بزرگی در سر دارد. سالار در تاریکی شب با قمه اش به سهرابی زده است که حاصل زندگی اش بوده و قرار بود مرد زندگی آذر باشد. آیا قصه پسرکشی در ادبیات ما تکرار می‌شود؟

در این رمان به داستان زندگی سالار در سال ۱۳۴۲ می‌پردازم. سالی که آبستن حوادث تاریخی بزرگ بوده است. همین حوادث زندگی سالار و آذر را متلاطم می‌کند. مسیر سهراب را عوض می‌کند و سالار را ویران می‌کند. سالار می‌خواهد از نو بسازد، اما آباد کردن ویرانه‌ها کاری سخت‌تر از نو ساختن است. سالار نقش کلیدی در داستان دارد و به نوعی شخصیت اصلی داستان است، اما اینکه چرا یک کاراکتر منفی داستان را پیش می‌برد و روایت می‌کن به این دلیل است که همیشه دوست داشتم از دید طرف مقابل به قضایا نگاه کنم و ببینم در زمین طرف مقابل چه خبر هست. چرا یک فرد این‌طور مصمم در برابر مردم و حتی پسر خودش می‌ایستد. برای همین این شخصیت برای من جذاب بود. ما معمولا داستان‌هایی که خواندیم همیشه توسط شخصیت مثبت پیش رفته و روایت می‌شود و انگیزه‌های این شخصیت مشخص است، اما من خواستم مسیر متفاوتی را طی کنم. روایت را با شخصیتی پیش بردم که حاضر است مانع حرکت مردم ورامین به سمت تهران شود و حتی آن‌ها را کتک می‌زند. این شخصیت چطور به این مرحله رسیده و چرا این کار را انجام می‌دهد و در ادامه آیا از کارش پشیمان می‌شود و یا خیر و اینکه چه حسی دارد و چقدر حس رضایت دارد. برای شناخت این فضا سعی کردم داستان را از زبان یک شخصیت منفی پیش ببرم که تجربه خوبی بود.


انتخاب اسم سهراب برای کاراکتر پسر عمدی است؟ چرا از این اسم استفاده کردید؟


انتخاب اسم سهراب به عنوان پسر سالار که شخصیت اصلی داستان هست تعمدی بود و به نوعی به داستان رستم و سهراب می‌پردازد. می‌خواستم یک بازخوانی مجددی از درگیری رستم و سهراب شاهنامه داشته باشم. سهراب نوجوان قصه ما در حالی که در حال کشف دنیای جدید و متفاوت با پدر خود با مردم همراه می‌شود و سرانجام در اوج داستان روی پل باقرآباد به دست پدرش زخمی می‌شود که سرآغاز فصلی نو در زندگی کاراکتر اصلی می‌شود.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نهادینه سازی ارزش آفرینی برای مشتری در فرهنگ تولید