ممتازبودن او از این جهت است وگرنه پژوهشگر بودن در حوزۀ افغانستان عنوان دیگری است که بعداً بر او عارض شد. او از همان ابتدا به دنبال بسیجیهای خمینی بوده است. آوینی در ایران به خاطر روایت فتحش شناخته شد و اینکه آقای جلیلی به او «آوینی افغانستان» گفتند، به خاطر همان روایت فتحش است. آوینی ویژگیهای زیادی دارد اما در ایران به روایت فتحش شناخته شد.
مهمترین ویژگی او این است که راوی فتح است. راوی جهاد است. رجایی نیز راوی جهاد اسلامی و البته بسیجیهای خمینی در دفاع مقدس است. به نظر من این ویژگی ممتازی برای ایشان است.
راویِ بینالمللی انقلاب
پدیدۀ رجایی خیلی پدیدۀ پیچیدهای است. از این جهت که یک شخصی، آوارۀ افغانستان است، در ایران مهاجر است و بعد در حوزهای وارد کار میشود که سختترین حوزه است و بیشترین زحمت را میطلبد.
آقای رجایی به شدت دچار مشکلات مالی بود. بااینحال، شغلی را انتخاب کرده بود که کمترین آوردۀ مالی را داشت. آنهم در فضایی که رفقای خودش به کشورهای اروپایی پناهنده میشدند. این مقاومت و استقامت او خیلی ارزشمند است.
کاری که او در ایران انجام میداد، الآن هیچکسی در میان حزباللهیها انجام نمیدهد. کارِ او، ارائۀ یک روایتِ بینالمللی از انقلاب اسلامی بود. او راوی انقلاب اسلامی به زبان بینالمللی بود. هر حرفش همین بود که انقلاب برای ایران نیست، بلکه برای کل جهان اسلام است. رجایی نمایندۀ این نگاه است.
آرام و مؤثر
رجایی یک چهرۀ آرام با کنشِ موثر است. کتاب در آغوش قلبها را دفتر حفظ و نشر آثار امامخمینی(ره) هم در اینهمه سال درنیاورده است. متأسفانه چون ما حجاب مجاورت داریم، او را درک نمیکنیم. وگرنه کارهای او بسیار دقیق و با اهمیت است. او با کارهایش کلی طرفداران بینالمللی به انقلاب اضافه کرده است.
پدیدۀ افغانستانیها را که امروز با مسئلۀ هویت مواجه هستند، هویتدار کرده است. امروز ما یک افغانستانی را در ایران ببینیم، اولین سوالمان این است که آیا در جهاد افغانستان یا دفاع مقدس حضور داشتهاند؟ انگار که تمام افغانستانیها در جنگ بودهاند. نه اینکه نبودند، اما این هویت را آقای رجایی برای ما ساخته است.
بیادعا و بیحاشیه
رجایی رنج سادهبودن و بیحاشیهبودن خودش را میکشد. در یک اتاقی و یک گوشهای کار خودش را میکند. یکبار آقای رجایی به من گفت یک سوژۀ دیگر پیدا کردهام. گفتم چه کسی است؟ گفت شهید رحیمی است.
آخرین سوژۀ کتابش هم همان شد. قرار شد تا او با آن سوژه هم مصاحبه کند. ماه اسفند بود. آقای رجایی گفت: «من نمیتوانم بروم». سوژه در مشهد بود. پرسیدم چرا؟ گفت: «من سالی بیشتر از سه بار نمیتوانم به سفر بروم. این سه سفر را انجام دادهام و باید صبر کنیم تا سال تمام شود.»
خیلی تلخ است! اگر به ما بگویند که فلان کار را باید انجام بدهی ولی اجازه نداری از تهران بیرون بروی، رها میکنیم دیگر! میگوییم چه کاری است. نمیروم دیگر! اما او با این همه مشکلات، میگوید عیبی ندارد صبر میکنیم عید شود و بعد از آن بروم. بعد از عید هم با کلی گرفتاری و سختی توانست مجوز بگیرد و برود. کار رجایی یک سیلی سنگین است.
در مسیر رجعت به خمینی(ره)
همۀ کارهای رجایی در پارادایم خمینیچی بودنش تعریف و تفسیر میشود. چون او بعد از جهاد در افغانستان میتوانست بماند و مثل خیلی از جهادیها حذف شود اما نماند. میتوانست ول کند وبه سوئد برود اما نرفت. او یک معرفتشناسیای از انقلاب داشت که پای آن ایستاد.
آوینیبودن و پژوهشگر بودن و... توصیفاتی است که بعداً بر آن عارض میشود. او روی خمینیچی بودنش ایستاد و بر روی اعتقادش به خمینی و انقلاب پافشاری کرد. خونشریکی و غمشریکی و آوینیبودن همه در مسیری بودند که او شروع کرده بود.
این مسیر، همان خلأیی که ما در جهان اسلام داریم و آن، رجعت به خمینی است.
در افتتاحیه دوازدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار، علاوه بر تقدیر از برگزیدگان برخی آثار جشنواره، آیین پاسداشت مرحوم محمدسرور رجایی، نویسنده و شاعر افغانستانی نیز برگزار شد.