دیپلماسی انرژی ایرانی به کدام سمت سوق دارد؟
در حقیقت، چرخش ایران به سمت سرق به نوعی با تغییرات گسترده تر در توازن جهانی قدرت و ظهور آسیا به عنوان قطب اقتصاد جهانی همزمان بوده است.
فرآیند جهانی شدن از دههی ۱۹۹۰. م زمینه را برای بسیاری از تحولات در حوزههای گوناگون فراهم آورد بطوریکه در تعیین اولویت منافع کشورها، رشد و توسعهی اقتصادی برای پاسخ گویی به نیازهای داخلی و رقابت در عرصهی بین المللی واجد اهمیت فراوانی گشت. در همین راستا چین نیز پیرو اصلاحات اقتصادی و درک شرایط نوظهور بین المللی با اولویت بخشی به توسعهی اقتصادی، تأمین انرژی (بویژه انرژی فسیلی) را به عنوان پایه چرخهای صنعت خود در یک چارچوب دیپلماتیک با عنوان دیپلماسی انرژی مفهوم سازی نمود. چنانکه برنامه ریزی و تدوین اهداف در ذیل راهبردهای نوینی، چون درهای باز، استراتژی «بیرون رفتن» نگاه به مرزهای غربی و ... انجام گرفت و در این میان ایران نیز با ظرفیت و ذخایر بالای هیدروکربنی خود به نوعی در کانون این دیپلماسی انرژی قرار گرفت.
نظام بین الملل در طی سالهای اخیر شاهد خیزش فزاینده چین است که ضمن گذار از سیاستهای تجدیدنظر طلبانه و نظم ریزگذشته، توسعه اقتصادی و ثبات سیاسی را در اولویت استراتژیک خودقرار داده است. چین با توجه به رشد بالای اقتصاد و مصرف روز افزون انرژی، تلاشهای عمدهای در این زمینه انجام داده است و اکنون متغیر انرژی به عنوان یکی از عوامل اصلی جهش دهنده سیاست خارجی این کشور محسوب میشود. این کشور تلاش کرده است تا جهت گیری سیاست خارجی خویش را برمبنای منافع اقتصادی تنظیم کندو در این میان به دلیل جایگاه ویژه انرژیدررشد اقتصادی، تامین امنیت انرژی نقش بسیار مهمی درسیاست خارجی آن پیداکرده است.
ژئوپلیتیک، انرژی، مفهوم نقش و ایدئولوژی از عوامل اصلی در چرخش ایران به سمت شرق بوده و اتفاقاتی مانند اعمال فشارها و تحریمها توسط غرب از سال ۱۹۷۹ و در چندین موج در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ و ۲۰۱۰ این روند را تشدید کرده اند. مساله کنایه آمیز این است که چرخش ایالات متحده به سوی ایران به عنوان یک قدرت منطقهای در دهه ۱۹۷۰ و در زمان محمدرضا پهلوی بود که شعله جاه طلبیهای تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی و نظامی آسیایی را در ایران روشن کرد. سقوط شاه این جاه طلبی را از بین نبرده و ایران از دهه ۱۹۸۰ به توسعه مشارکتهای انرژی، نظامی، سرمایه گذاری و تجاری با کشورهای آسیایی متعهدانهتر عمل کرده است. با این حال، این اقدامات در بسیاری موارد واکنش به انزوای تحمیلی از سوی غرب و البته درک سران ایران از نقشی بوده که این کشور میتواند در آسیا بازی کند. ظهور اقتصادهای آسیایی که به طور فزاینده مرفه و تشنه انرژی بوده اند، موجبات آغاز روابط از اوایل دهه ۱۹۹۰ را فراهم آورد.
چالشهای ژئوپلیتیک
آمریکا و رهبران کشورهای مسلمان سنی از بیش از ۴۰ کشور در ماه مه ۲۰۱۷ برای یک سری اجلاسهای دو و چند جانبه در عربستان سعودی گردهم آمدند. جمهوری اسلامی نه تنها حضور نداشت، که اساسا هدف مباحثات بود. ملک سلمان سعودی گفت که «ایران نمایان گر نوک نیزه تروریسم جهانی است» و ایالات متحده از یک همکاری جدید آمریکایی-سعودی سخن گفت که با یک توافق تسلیحاتی ۱۱۰ میلیارد دلاری برای مقابله با «نفوذ بدخیم ایران» تقویت شد. با توجه به این تحولات و روابط پرتنش ایران-عربستان، توافق هستهای (برجام) در ایجاد صلح شکست خورده بود. در حالی که نوای جنگ سرد منطقهای بین ایران و کشورهای عربی در ماه مه ۲۰۱۷ منعکس شده بود، دیگر کشورهای عربی حول عربستان جسورتر، فعالتر و قاطعتر در نتیجه اظهارات رئیس جمهوری آمریکا درباره مجازات ایران به خاطر سیاستهای منطقهای آن، گردهم آمدند. از دیدگاه ترامپ، «تا زمانی که ایران تصمیم میگرفت به شریکی برای صلح تبدیل شود» همه کشورها باید برای انزوای آن باهم همکاری میکردند. ترامپ ایران را به دلیل «بی ثباتی در منطقه، تامین بودجه تسلیحاتی، آموزش نیروهای شبه نظامی که خرابی و آشفتگی به بار میآوردند»، مقصر میدانست.
از دیدگاه ترامپ، برجام از فشارهای بین المللی علیه ایران کاسته و به این کشور جسارت بخشیده و گستره نفوذ منطقهای آن را گسترش داده بود. این استدلال با ارزیابی نزدیکترین متحدان منطقهای ایالات متحده یعنی عربستان و اسرائیل منطبق بوده است. شرایط متشنج منطقه به شدت به پیام بازدارندگی ایران آسیب زد و با دشوار شدن سرمایه گذاری روی برجام برای رئیس جمهوری حسن روحانی برای گشودن صفحهای مثبت و جدید در روابط همسایگی، نیروهای این کشور سیاستهای منطقهای را در سوریه، عراق، لبنان، یمن و در گفتگو با حماس با شدت بیشتری پیش بردند. روابط میان ایران و کشورهای سنی منطقه بدتر شد و برای دوره ای، به دشمنی آشکار و قطع روابط دیپلماتیک ریاض-تهران انجامید.
با این حال، ایران همچنان وجهه یک کشور انقلابی با مجموعهای منحصر به فرد از ارزشهای بین المللی را حفظ کرده که از مهمترین آنها میتوان به پیروزی «مستضعفان» به عنوان نقطه مقابل «قدرتهای جهان خوار»، نفرت از «موجودیت صهیونیسم»، آزادسازی جهان اسلام از مداخلات خارجی و احیای کنترل بر امور داخلی اشاره کرد. بیان جهان بینی با چنین عباراتی بی شک ایران را از سایر مسلمانان جدا کرده است. این ارزشها در یک روایت ضدهژمونیک گنجانده شده که ایالات متحده را به عنوان منبع اصلی شرارت در جهان اسلام معرفی میکند و ایران را در خط مقدم مبارزه برای رهایی مسلمانان از چنگال اقتصادی و فرهنگی این «امپراتوری شیطانی» قرار میدهد. از آنجا که ایران در صدد است سرنوشت خود را به عنوان پیشوای مسلمانان جهان تحقق بخشد، میتوان نقش این کشور را از نظر تعامل ایدئولوژی و ژئوپلیتیک/ منافع ملی در پیشبرد روابط بین المللی درک کرد. این امر عامل اصلی اقدامات عملی در مقاطع حساس بوده و حالا هم به شکل گیری گفتمان بین المللی درباره جهت گیری بین المللی ایران و اولویتهای اقتصادی آینده آن انجامیده است.
در حقیقت، چرخش ایران به سمت سرق به نوعی با تغییرات گستردهتر در توازن جهانی قدرت و ظهور آسیا به عنوان قطب اقتصاد جهانی همزمان بوده است. از دیدگاه بسیاری در ایران، نظم کنونی حاکم در جهان، نظم «جهانی پسا غرب» است که در آن دیگر نه غرب و نه شرق برتر نیستند. با این حال، چین در این نظم جدید یک نقش مرکزی دارد و ایران میتواند از آن سود ببرد. از این رو، ایران به رغم فشارهای فزاینده از جانب آمریکا، سعی دارد در تغییر شکل نظم اوراسیا و تعامل با نیروهایی که بر «جهان پسا غرب» سلطه دارند، جایگاهی ویژه داشته باشد.
جهان پسا غرب مفهومی است که به مطالعات بین المللی سازی تدریجی (آسیایی شدن) فعالیت اقتصادی و تغییر سریع مرکز ثقل اقتصادی جهان به سمت شرق مربوط میشود. اگرچه درست است که کشورهای بریکس و به ویژه برزیل، چین، هند و روسیه از مشکلات ساختاری و مسائل حاکمیتی عمیق رنج میبرند که مانع از ادعای برتری جهانی آنها میشود، اما شکی نیست که این کشورها تغییراتی در مرکز ثقل اقتصاد جهانی ایجاد کرده و سبب شده اند ناظران روابط بین الملل کاهش نسبی نقش، صدا و نفوذ قدرتهای مسلط غربی در جهان امروز به نفع قدرتهای نوظهور را به رسمیت بشناسند.
منبع: موسسه مطالعات سیاسی بین الملل ایتالیا / تحریریه دیپلماسی ایرانی