شعرم نمی آمد، با اُردنگ آوردم اش/کاریکلماتورهای جدید


شعرم نمی آمد، با اُردنگ آوردم اش/کاریکلماتورهای جدید

شعرم نمی آمد، با اُردنگ آوردم اش!  کاریکلماتورهای جدید از طنزپرداز شیرازی شعرم نمی آمد، با اُردنگ آوردم اش! تشنۀ دیدارت بودم، چشمت آب آورد!... ادامه مطلب...

شعرم نمی آمد، با اُردنگ آوردم اش!

کاریکلماتورهای جدید از طنزپرداز شیرازی

شعرم نمی آمد، با اُردنگ آوردم اش! تشنۀ دیدارت بودم، چشمت آب آورد! می خواستم” دُورت”بگردم، “دور زدن ممنوع”بود! هر کس جای من بود “می بُرید”، امّا من “حکم” ندارم! اندامِ” کشیده”اش، اندازۀ صورت ام بود! از رابطۀ فیثاغورث، به زوایای وجودی ام پِی بُردم! خسارت زیادی دیدم، وقتی باورم”چپ” شد! نشسته بودم که صدایم”بلند” شد! “دربند” بود، خیال می کرد فرح زاد است! با من “نمی ساخت”، انبوه ساز! دستبند نزده بودم، زمان از دستم” در رفت “. با شعری سپید، سیاه اش کردم. آزاد بود، در ” بند ” ام. هر روز، حرف های نگفته ام را گور به گور می کنم. در صورتِ” ماه ” تو، ندیدم” عکسی “. آه ات مرا” گرفت “، مست شده ام پاتیل. ” تار ” اش را، با پود نواختم. با ” خامه ” ام، نانِ روزنامه نگاری می خورم. همه ” چشم ” خوردند، من بناگوش. برای فخرفروشی، دکّان باز کرده بود. موش ها مایل نیستند در افکارِ گربه ها، قدم آهسته بروند. فقط با دو زانو، چهار زانو می نشینم. باور شکسته ام، جور چین نمی شود. جای سِفت راه نرفته بود تا برایش شب، دراز شده باشد. دروازه بان، بین دو نیمه گُل خورد. دیشب که خواب ات را دیدم، سلام رساند. گربه برای یک لقمه موش، سگ دو می زند. تا به بن بست فلسفی رسیدم، دور زدم. ” تصادفی ” زنده بود، با پراید. برای ترک فیسبوک، در توییتر بستری ام کرده اند! وقتی حرف دلم را”می زنم”، خون بالا می آورم! زندگی ام را مدیون همسرم هستم که اگر نبود، از خوشی مُرده بودم! سی.دی توزیع می کردند با هواپیما، برادران “رایت”! شب تا صبح را”تاب”آورد، بامداد همه را به پارکِ شهرداری فروخت! تا رابطۀ اکسیژن با هیدروژن لورفت، از خجالت”آب”شدند! تا به خواب”شیرین”می روم، سراسیمه از خواب می پرد فرهاد! چشمم آب نمی خورد، برایش رانی گرفتم! با ترک قلیان، “پی پی”شد! تا”شنگول”می شوم، آقا گرگه منو می خوره! می خواستم قهوه ام را با”شیر”بخورم، مدیر باغ وحش اجازه نداد! نمی توانم به همسرم تکیه کنم، تازه رنگ اش کرده ام! پول چای را”رومیزی”دادم، روی میزش”انداخت”! چون در تصادف رانندگی”جدول”مقصّر شناخته شد، حلّ اش نکردم! “سبز”شدم سرِقرار، وقتی”کاشتی”مرا! “بی هوا”پرید، در خلاء فرود آمد! مغزش را”شخم”زدم، تا برایش فکر”بکارم”! وقتی “مُخ”اش را “میزدم”، “مخچه”اش گریه می کرد! آنقدر”خاکی”بود، که در خودش زراعت می کرد! تا نگاهت به من افتاد، بدون روغن”سرخ”شدم! عمرم را با”شادی”گذراندم، در جزیرۀ خیال! گاوش زاییده بود، بُز آورده بود! شعرم نمی آمد، با اُردنگ آوردم اش!

نویسنده : ابوالقاسم صلح جو – پیرسوک

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه سرگرمی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نامه به دوست صمیمی ؛ 7 نمونه متن نامه به دوست ،جدید و محبت آمیز