قبرستان انگلیس / سربازان انگلیسی در تهران چه می‌کردند؟


قبرستان انگلیس / سربازان انگلیسی در تهران چه می‌کردند؟

ایران در دوران جنگ جهانی اول و دوم، با وجود اعلام بی‌طرفی، زخم‌های زیادی را به تن خود دیده است. قبرستان متفقین در تهران راوی این زخم‌هاست.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – محدث تک‌فلاح: شاید دیوارهای آجر قرمزی را در خیابان شریعتی تهران حد فاصل خیابان کلاهدوز (دولت) تا پل صدر را دیده باشید. دیواری که اگر امتدادش را دنبال کرده باشیم در خیابان دولت ادامه پیدا می‌کند و حدود ۵۰۰ متر که از خیابان شریعتی دور می‌شویم نمایان می‌شود. جداری که از این سمت آن، ساختمانی به چشم نمی‌آید و از فضای باز پشت آن خبر می‌دهد. شاید تصور یک مجموعه متروکه اولین گزینه باشد. چون رفت و آمدی از درب زرد رنگ چوبی کوچک اینجا هم دیده نمی‌شد. جلوتر رفتم. سردر آن سنگی نصب شده با حکاکی به زبان انگلیسی: «TEHRAN WAR CEMETERY (1914-1918), (۱۹۳۹-۱۹۴۵)» بسته بودن درب برایم این شائبه را پیش آورد که پشت این دیوار تنها افراد خاصی با مجوز مخصوص می‌توانند تردد کنند. اما دیگر برای تصمیم دیر شده بود و انگشتانم کلید را فشرده بودند. باز کردن این درب چوبی قدیمی مدتی طول کشید. دو کلون و یک قفل فلزی پشت درب نصب بودند و در حال باز شدن! مرد میانسالی سلام کرد. با تردید ولی صدای بلند گفتم: «برای بازدید آمدم» من را به داخل راهنمایی کرد. وارد که شدم پشتم درب را بست و کلید روی قفل را هم پیچاند. ترس در وجودم چرخید. من که اینجا برای بازدید آمدم، چرا این مرد درب را پشت من قفل کرد؟ وارد یکی از قدیمی‌ترین گورستان‌های تهران شده بودم. محیط هر گورستانی در شرایط عادی وحشت‌آور هست، درب پشت سرم هم که قفل شده، این وحشت را بیشتر کرده است. مرد، مرا تنها به حال خودم رها کرد و رفت سراغ کارهای خودش. اینجا زمین چمنی است که در فصل سرما زرد است و دورتا دور باغ پر از درخت‌هایی است که قد و ابعادشان نشان از سن بیشتر از ۱۰۰ سال دارد. فضای سبز اینجا با فضای سبزی که از پشت دیوار انتهای باغ معلوم است یک جنس و الگوست. انگار که از یک زمین و طراحی استفاده شده و دیوار بعداً در اینجا بنا شده است.

سکوت!

نمی‌دانم عمق سکوت اینجا را با چه کلماتی توصیف کنم. شاید در یک اتاق آکوستیک وارد شدی. صدای خیابان پشت دیوار دیگر نمی‌آید. انگار وارد دنیای دیگری شده‌ام. صداها که قطع شدند و تصویری جلوی چشمانم مرا مات و مبهوت کرده است. اینجا شبیه هیچ جای دیگری در تهران نیست.

در بدو ورود، روبه‌روی من یک نمای سنگ سفید با سقفی گنبدی شکل کبود قرار دارد. اما از وسط این بنا که به عمق محوطه نگاه می‌کنم صلیبی از جنس مرمر حدود ۴ متر ارتفاع دارد، نظر مرا به خود جلب کرده است. یک فضای حدوداً ۳۰۰۰ متر مکعب را در زاویه دیدم دارم. دو دسته بیست ستونه، سنگ قبرهایی که به صورت عمودی در زمین کوبیده شده است و نمادهایی متفاوت که روی هرکدام حک شده است. نمادها مربوط به کشورهای مختلف و ارتش آن‌هاست. وجه اشتراک حکاکی روی سنگ قبرها صلیبی است که در نمادها گنجانده شده است و به من یک پیغام مشخص می‌دهد: اینجا قبرستان مسیحیان است! از هر سمتی به صفوف قبرها می‌نگرم، ترتیب هندسی جدیدی را می‌یابم.

در میان دسته‌های مرتب قبرهای اینجا سنگ‌های بزرگی با ابعاد ۵ متر طول و ۲.۵ متر ارتفاع با قطر ۵۰ سانتی متر، به صورت ایستاده روی زمین بنا نشانده شده‌اند. تعدادی کلمه به زبان انگلیسی حک شده است. روی این کتیبه‌های بزرگ نام حدود ۴۰۰۰ نفر است. اینجا قبرستان کشتگان مربوط به جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) و جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵) است که هیچ‌گاه به کشور خود بازنگشتند و در همین‌جا برای همیشه ماندگار شدند. البته در این بین، قبرهای مربوط به مسئولین سفارت و کارمندها و حتی شهروندان انگلیسی که به هر دلیلی امکان انتقال به کشورشان نبوده، هم می‌باشد. با خواندن اطلاعات روی سنگ‌ها به یک مورد نوزاد دو روزه هم برخوردم. از بین ۶۰۰ قبری که در اینجا قرار دارد، (به گفته متولی اینجا) ۸۵ قبر واقعی است و باقی آنها تنها سنگ قبر یادبود است.

متفقین که بودند؟

در جنگ جهانی اول انگلیس، فرانسه، شوروی و آمریکا به متفقین معروف بودند. گروه مقابل هم متحدین آلمان بودند (اتریش مجارستان و…) که در نهایت بعد از چهار سال جنگ بی نتیجه، معاهده ورسای باعث آتش بس شد.

در جنگ جهانی دوم آمریکا، شوروی، بریتانیا و برخی ملل، گروه متفقین را تشکیل می‌دادند که با گروه متحدین، آلمان و ژاپن و چند کشور دیگر مبارزه کردند. در نهایت هم با شکست متحدین بزرگترین جنگ تخریب کننده تاریخ تمام شد.

جنگ جهانی اول و ایران

طی این جنگ بود که ایران توسط بریتانیا اشغال شد و به تبع آن برای تهیه وسایل حضور این افراد و آذوقه سربازان و… از منابع کشور استفاده کردند و مردم ایران دچار قحطی شدند. بمباران‌های هوایی نقاط مختلف کشورمان را هدف قرار داد و در کنار قحطی، درد مردم را عمیق‌تر کرد. عوارض جنگ در کنار مرگ و میر ناشی از قحطی باعث تلخ شدن کام ملت ایران شده بود. هر روز دردی جدید و غمی جان‌فرسا. طاعون و وبا و قحطی دست به دست هم داده بودند که تنگناهای زندگی را هر روز بیشتر به میدان بیاورند. در جریان همین جنگ بود که شهرهای مختلف ایران میدان نزاع بین طرفین درگیر بودند. انگلیس تازه وارد ایران شده بود که در مناطق نفت‌خیز جنوب کشور بین روسیه و عثمانی مبارزه آغاز شد. اشغال دیگری هم همزمان از آذربایجان شروع شد و در همدان و کرمانشاه ادامه یافت.

پیامدهای جنگ جهانی اول را نمی‌توان شمارش کرد. خرابی و آسیب‌های ناشی از اشغال و جنگ و قحطی چنان به کشور و مردم ما صدمه زد که هنوز خاطرات دردناکش بعد از ۹۰ سال زیر زبان قدیمی‌های‌مان مزه اذیت کننده‌اش را نشان یادآوری می‌کند و پدربزرگ و مادربزرگ‌ها هنوز از اوضاع نابسامان روزهای قحطی و وبا و طاعون حرف‌ها دارند که شانه به شانه و نسل به نسل به فرزندانشان انتقال داده‌اند.

انگلیس در زمان اشغال ایران ایستگاه‌های نفتی را در دست گرفته بود و میزان تولید را از ۸۰.۰۰۰ تن در سال به ۱.۱۰۰.۰۰۰ تن در سال ترقی داد که تنها برداشتی که از این اتفاق می‌توان داشت، اسارت و سوءاستفاده است. بماند که مسئولین مربوط به این بخش‌ها توسط انگلیسی‌ها منصوب و معزول می‌شدند و از این طریق هم روی موضوع سوار بودند. در بنادر شمال و جنوب ایران گارد و امکانات آماده باش برای جنگ داشتند و حتی بعد از اعلام رسمی خروج از ایران هم به صورت کامل نیروهای خود را از کشورمان خارج نکردند. انگلیس علناً استعمار را در کالبد ایران نشان می‌داد.

ایران در جنگ جهانی دوم

ابتدای جنگ جهانی دوم رضا شاه مجدد (مثل جنگ جهانی اول) اعلام بی طرفی کرد و از بریتانیا و شوروی و آلمان حمایتی نکرد. هر چند چون آلمان در جلد اقتصاد ایران نفوذ زیادی داشت، ارتباط با این کشور منافع مالی خوبی برای ایران به ارمغان می‌آورد. مدتی بعد آلمان، در سال ۱۹۴۱ در شوروی به پیروزی‌های چشمگیری رسید. از آنجا که بریتانیا و شوروی متحد بودند، به بهانه خودداری رضاشاه از اخراج اتباع آلمان از ایران به اشغال جنوب و شمال ایران اقدام کردند. اینها بهانه بود، آنها در واقع نگران پیشروی موفق آلمان و تداوم بی‌طرفی ایران بودند که مانع انتقال امکانات از هند به مصر و مسیرهای کمک‌رسانی بریتانیا به شوروی شود.

برخی از خواسته‌های متفقین در ایران:

-محافظت از میدان‌های نفتی تحت کنترل بریتانیا

- هدایت امکانات نظامی به شوروی با استفاده از راه‌آهن سراسری ایران (راه‌آهن متصل کننده تهران به خلیج فارس و دریای خزر) -جلوگیری از عملیات اطلاعاتی آلمان در ایران

سال ۱۹۴۱ بود که سفیر بریتانیا در دیدار با فروغی (نخست وزیر) کناره‌گیری فوری رضاشاه را ابلاغ کرد. یعنی آن زمان، حتی برای شاه بودن هم باید اجازه را از بریتانیا می‌گرفتیم! رضاخان پنج روز بعد کناره‌گیری کرد و محمدرضا پسرش به جای پدر نشست. در سال ۱۹۴۲ هم پیمان سه جانبه‌ای بین ایران و شوروی و بریتانیا مبنی بر:

-حمایت اقتصاد ایران در برابر آثار مخرب جنگ

- ترک ایران ظرف شش ماه بعد از پایان جنگ

-به رسمیت شناختن استقلال سیاسی ایران

بسته شد. پیمان بعدی بین شوروی و آمریکا و بریتانیا در ایران در سال ۱۹۴۳ منعقد شد با همین مضمون. اینها همه در حالی بود که نیروهای این سه کشور سه سال بعد، آن هم پس از اعمال فشار سازمان ملل بود که تازه از ایران خارج شدند.

پیامد جنگ جهانی دوم برای ایران ویرانگر بود. بی‌طرفی ایران نادیده گرفته شد و کشور استقلال بالفعل خود را به نیروهای اشغالگر واگذار کرد. مقامات بریتانیا و شوروی از خطوط اصلی راه‌آهن ایران برای تأمین منافع خودشان استفاده کردند و از نیروی انسانی و امکانات کشورمان برای اهداف جنگی بهره می‌گرفتند. با کاهش منابع کشاورزی و خشکسالی در سال ۱۹۴۲ و همزمان با ورود تعداد بالای پناهجویان اروپایی که قحطی شایع شد، بسیاری از مردم جان باختند. بی‌ثباتی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی آشکار و اقتصاد ضعیف شد. این همه ضعف و آسیب، قطعاً زخم‌های کهنه‌ای روی تن ایران به جا گذاشته است که جبران ناپذیر است.

بوی خون

در بازدید از این گورستان، سکوت عجیبش مرا درگیر کرد. به افرادی که زیر این خاک هستند و اینکه چرا اینجا در خاک فرو رفتند فکر می‌کردم. دلیل این سکوت اذیت کننده و غیر قابل پذیرش را فهمیدم. گذشته این کشور از ظلم و جفای همین افراد و روسایشان داغ کم ندیده و رنج کمی نکشیده است. مرور اتفاقات جنگ جهانی اول و دوم حین قدم زدن‌هایم برایم مسجل کرد که اینجا بیشتر از این نمی‌توانست ساکت باشد چون بعد از این همه ظلمی که به ملت ایران روا شده توسط همین افراد و دولت‌های متبوع‌شان، حرفی برای گفتن نیست.


خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – محدث تک‌فلاح: شاید دیوارهای آجر قرمزی را در خیابان شریعتی تهران حد فاصل خیابان کلاهدوز (دولت) تا پل صدر را دیده باشید. دیواری که اگر امتدادش را دنبال کرده باشیم در خیابان دولت ادامه پیدا می‌کند و حدود ۵۰۰ متر که از خیابان شریعتی دور می‌شویم نمایان می‌شود. جداری که از این سمت آن، ساختمانی به چشم نمی‌آید و از فضای باز پشت آن خبر می‌دهد. شاید تصور یک مجموعه متروکه اولین گزینه باشد. چون رفت و آمدی از درب زرد رنگ چوبی کوچک اینجا هم دیده نمی‌شد. جلوتر رفتم. سردر آن سنگی نصب شده با حکاکی به زبان انگلیسی: «TEHRAN WAR CEMETERY (1914-1918), (۱۹۳۹-۱۹۴۵)» بسته بودن درب برایم این شائبه را پیش آورد که پشت این دیوار تنها افراد خاصی با مجوز مخصوص می‌توانند تردد کنند. اما دیگر برای تصمیم دیر شده بود و انگشتانم کلید را فشرده بودند. باز کردن این درب چوبی قدیمی مدتی طول کشید. دو کلون و یک قفل فلزی پشت درب نصب بودند و در حال باز شدن! مرد میانسالی سلام کرد. با تردید ولی صدای بلند گفتم: «برای بازدید آمدم» من را به داخل راهنمایی کرد. وارد که شدم پشتم درب را بست و کلید روی قفل را هم پیچاند. ترس در وجودم چرخید. من که اینجا برای بازدید آمدم، چرا این مرد درب را پشت من قفل کرد؟ وارد یکی از قدیمی‌ترین گورستان‌های تهران شده بودم. محیط هر گورستانی در شرایط عادی وحشت‌آور هست، درب پشت سرم هم که قفل شده، این وحشت را بیشتر کرده است. مرد، مرا تنها به حال خودم رها کرد و رفت سراغ کارهای خودش. اینجا زمین چمنی است که در فصل سرما زرد است و دورتا دور باغ پر از درخت‌هایی است که قد و ابعادشان نشان از سن بیشتر از ۱۰۰ سال دارد. فضای سبز اینجا با فضای سبزی که از پشت دیوار انتهای باغ معلوم است یک جنس و الگوست. انگار که از یک زمین و طراحی استفاده شده و دیوار بعداً در اینجا بنا شده است.

سکوت!

نمی‌دانم عمق سکوت اینجا را با چه کلماتی توصیف کنم. شاید در یک اتاق آکوستیک وارد شدی. صدای خیابان پشت دیوار دیگر نمی‌آید. انگار وارد دنیای دیگری شده‌ام. صداها که قطع شدند و تصویری جلوی چشمانم مرا مات و مبهوت کرده است. اینجا شبیه هیچ جای دیگری در تهران نیست.

در بدو ورود، روبه‌روی من یک نمای سنگ سفید با سقفی گنبدی شکل کبود قرار دارد. اما از وسط این بنا که به عمق محوطه نگاه می‌کنم صلیبی از جنس مرمر حدود ۴ متر ارتفاع دارد، نظر مرا به خود جلب کرده است. یک فضای حدوداً ۳۰۰۰ متر مکعب را در زاویه دیدم دارم. دو دسته بیست ستونه، سنگ قبرهایی که به صورت عمودی در زمین کوبیده شده است و نمادهایی متفاوت که روی هرکدام حک شده است. نمادها مربوط به کشورهای مختلف و ارتش آن‌هاست. وجه اشتراک حکاکی روی سنگ قبرها صلیبی است که در نمادها گنجانده شده است و به من یک پیغام مشخص می‌دهد: اینجا قبرستان مسیحیان است! از هر سمتی به صفوف قبرها می‌نگرم، ترتیب هندسی جدیدی را می‌یابم.

در میان دسته‌های مرتب قبرهای اینجا سنگ‌های بزرگی با ابعاد ۵ متر طول و ۲.۵ متر ارتفاع با قطر ۵۰ سانتی متر، به صورت ایستاده روی زمین بنا نشانده شده‌اند. تعدادی کلمه به زبان انگلیسی حک شده است. روی این کتیبه‌های بزرگ نام حدود ۴۰۰۰ نفر است. اینجا قبرستان کشتگان مربوط به جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) و جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵) است که هیچ‌گاه به کشور خود بازنگشتند و در همین‌جا برای همیشه ماندگار شدند. البته در این بین، قبرهای مربوط به مسئولین سفارت و کارمندها و حتی شهروندان انگلیسی که به هر دلیلی امکان انتقال به کشورشان نبوده، هم می‌باشد. با خواندن اطلاعات روی سنگ‌ها به یک مورد نوزاد دو روزه هم برخوردم. از بین ۶۰۰ قبری که در اینجا قرار دارد، (به گفته متولی اینجا) ۸۵ قبر واقعی است و باقی آنها تنها سنگ قبر یادبود است.

متفقین که بودند؟

در جنگ جهانی اول انگلیس، فرانسه، شوروی و آمریکا به متفقین معروف بودند. گروه مقابل هم متحدین آلمان بودند (اتریش مجارستان و…) که در نهایت بعد از چهار سال جنگ بی نتیجه، معاهده ورسای باعث آتش بس شد.

در جنگ جهانی دوم آمریکا، شوروی، بریتانیا و برخی ملل، گروه متفقین را تشکیل می‌دادند که با گروه متحدین، آلمان و ژاپن و چند کشور دیگر مبارزه کردند. در نهایت هم با شکست متحدین بزرگترین جنگ تخریب کننده تاریخ تمام شد.

جنگ جهانی اول و ایران

طی این جنگ بود که ایران توسط بریتانیا اشغال شد و به تبع آن برای تهیه وسایل حضور این افراد و آذوقه سربازان و… از منابع کشور استفاده کردند و مردم ایران دچار قحطی شدند. بمباران‌های هوایی نقاط مختلف کشورمان را هدف قرار داد و در کنار قحطی، درد مردم را عمیق‌تر کرد. عوارض جنگ در کنار مرگ و میر ناشی از قحطی باعث تلخ شدن کام ملت ایران شده بود. هر روز دردی جدید و غمی جان‌فرسا. طاعون و وبا و قحطی دست به دست هم داده بودند که تنگناهای زندگی را هر روز بیشتر به میدان بیاورند. در جریان همین جنگ بود که شهرهای مختلف ایران میدان نزاع بین طرفین درگیر بودند. انگلیس تازه وارد ایران شده بود که در مناطق نفت‌خیز جنوب کشور بین روسیه و عثمانی مبارزه آغاز شد. اشغال دیگری هم همزمان از آذربایجان شروع شد و در همدان و کرمانشاه ادامه یافت.

پیامدهای جنگ جهانی اول را نمی‌توان شمارش کرد. خرابی و آسیب‌های ناشی از اشغال و جنگ و قحطی چنان به کشور و مردم ما صدمه زد که هنوز خاطرات دردناکش بعد از ۹۰ سال زیر زبان قدیمی‌های‌مان مزه اذیت کننده‌اش را نشان یادآوری می‌کند و پدربزرگ و مادربزرگ‌ها هنوز از اوضاع نابسامان روزهای قحطی و وبا و طاعون حرف‌ها دارند که شانه به شانه و نسل به نسل به فرزندانشان انتقال داده‌اند.

انگلیس در زمان اشغال ایران ایستگاه‌های نفتی را در دست گرفته بود و میزان تولید را از ۸۰.۰۰۰ تن در سال به ۱.۱۰۰.۰۰۰ تن در سال ترقی داد که تنها برداشتی که از این اتفاق می‌توان داشت، اسارت و سوءاستفاده است. بماند که مسئولین مربوط به این بخش‌ها توسط انگلیسی‌ها منصوب و معزول می‌شدند و از این طریق هم روی موضوع سوار بودند. در بنادر شمال و جنوب ایران گارد و امکانات آماده باش برای جنگ داشتند و حتی بعد از اعلام رسمی خروج از ایران هم به صورت کامل نیروهای خود را از کشورمان خارج نکردند. انگلیس علناً استعمار را در کالبد ایران نشان می‌داد.

ایران در جنگ جهانی دوم

ابتدای جنگ جهانی دوم رضا شاه مجدد (مثل جنگ جهانی اول) اعلام بی طرفی کرد و از بریتانیا و شوروی و آلمان حمایتی نکرد. هر چند چون آلمان در جلد اقتصاد ایران نفوذ زیادی داشت، ارتباط با این کشور منافع مالی خوبی برای ایران به ارمغان می‌آورد. مدتی بعد آلمان، در سال ۱۹۴۱ در شوروی به پیروزی‌های چشمگیری رسید. از آنجا که بریتانیا و شوروی متحد بودند، به بهانه خودداری رضاشاه از اخراج اتباع آلمان از ایران به اشغال جنوب و شمال ایران اقدام کردند. اینها بهانه بود، آنها در واقع نگران پیشروی موفق آلمان و تداوم بی‌طرفی ایران بودند که مانع انتقال امکانات از هند به مصر و مسیرهای کمک‌رسانی بریتانیا به شوروی شود.

برخی از خواسته‌های متفقین در ایران:

-محافظت از میدان‌های نفتی تحت کنترل بریتانیا

- هدایت امکانات نظامی به شوروی با استفاده از راه‌آهن سراسری ایران (راه‌آهن متصل کننده تهران به خلیج فارس و دریای خزر) -جلوگیری از عملیات اطلاعاتی آلمان در ایران

سال ۱۹۴۱ بود که سفیر بریتانیا در دیدار با فروغی (نخست وزیر) کناره‌گیری فوری رضاشاه را ابلاغ کرد. یعنی آن زمان، حتی برای شاه بودن هم باید اجازه را از بریتانیا می‌گرفتیم! رضاخان پنج روز بعد کناره‌گیری کرد و محمدرضا پسرش به جای پدر نشست. در سال ۱۹۴۲ هم پیمان سه جانبه‌ای بین ایران و شوروی و بریتانیا مبنی بر:

-حمایت اقتصاد ایران در برابر آثار مخرب جنگ

- ترک ایران ظرف شش ماه بعد از پایان جنگ

-به رسمیت شناختن استقلال سیاسی ایران

بسته شد. پیمان بعدی بین شوروی و آمریکا و بریتانیا در ایران در سال ۱۹۴۳ منعقد شد با همین مضمون. اینها همه در حالی بود که نیروهای این سه کشور سه سال بعد، آن هم پس از اعمال فشار سازمان ملل بود که تازه از ایران خارج شدند.

پیامد جنگ جهانی دوم برای ایران ویرانگر بود. بی‌طرفی ایران نادیده گرفته شد و کشور استقلال بالفعل خود را به نیروهای اشغالگر واگذار کرد. مقامات بریتانیا و شوروی از خطوط اصلی راه‌آهن ایران برای تأمین منافع خودشان استفاده کردند و از نیروی انسانی و امکانات کشورمان برای اهداف جنگی بهره می‌گرفتند. با کاهش منابع کشاورزی و خشکسالی در سال ۱۹۴۲ و همزمان با ورود تعداد بالای پناهجویان اروپایی که قحطی شایع شد، بسیاری از مردم جان باختند. بی‌ثباتی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی آشکار و اقتصاد ضعیف شد. این همه ضعف و آسیب، قطعاً زخم‌های کهنه‌ای روی تن ایران به جا گذاشته است که جبران ناپذیر است.

بوی خون

در بازدید از این گورستان، سکوت عجیبش مرا درگیر کرد. به افرادی که زیر این خاک هستند و اینکه چرا اینجا در خاک فرو رفتند فکر می‌کردم. دلیل این سکوت اذیت کننده و غیر قابل پذیرش را فهمیدم. گذشته این کشور از ظلم و جفای همین افراد و روسایشان داغ کم ندیده و رنج کمی نکشیده است. مرور اتفاقات جنگ جهانی اول و دوم حین قدم زدن‌هایم برایم مسجل کرد که اینجا بیشتر از این نمی‌توانست ساکت باشد چون بعد از این همه ظلمی که به ملت ایران روا شده توسط همین افراد و دولت‌های متبوع‌شان، حرفی برای گفتن نیست.

کد خبر 5408347

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه اجتماعی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جدیدترین عکس های 00:00 عاشقی با متن های رمانتیک