تراژدی تلخ درگذشته در غربت


یادداشت وبلاگ، از سهیلا عابدینی

حالا دیگر خیلی وقت است که همه جا را بوی مرگ فراگرفته و مشام همه ما عادت کرده. ولی دل من از این گرفته که یک رسم که نه، یک قانون اجباری، یک اجبارِ قانونی یک قول و قرار نانوشته و نازیبا شکل گرفته که اول اعلام مرگ بعضی‌ها می‌آید: «درگذشته در غربت»! این عبارت مثل القاب سنگین در ادبیات کهن، کمرشکن می‌شود وقتی به‌کرات از آن استفاده می‌شود.

تراژدی تلخ درگذشته در غربترضا براهنی، هوشنگ ابتهاج، ایرج پزشک‌زاد و محمدعلی اسلامی ندوشن

برای مردمی که هنرمندش را نداشته و سال‌ها از او دور بوده، حالا درک و دریافتِ از دنیا رفتنش هم شاید سخت باشد، ولی این تاریخ هنر، این تاریخ ادبیات، این تاریخِ جغرافیای ما که این‌ روزها و این سال‌ها دارد نوشته می‌شود، صفحات خوبی در آن ثبت نشده. انگار حالا دیگر دور و زمانه عوض شده و شهرها را به جایی نمی‌بخشند و نمی‌فروشند، بلکه آدم‌هاش را، آدم‌های قیمتی و گران‌بهاش را کوچ می‌دهند برای چند دهه، برای چند نسل، برای چندین بار!

تاریخ را نمی‌شود پنهان کرد، ما هم راهش را ببندیم، دیگرانی هستند که ما را در تاریخشان می‌آورند. چرا هنرمندان و دانشمندان ما درگذشته در غربت می‌شوند و درمانده راهی غربت می‌شوند و حق انتخاب و اختیار از آنان گرفته می‌شود، راه رفت‌وآمد آن‌ها بسته می‌شود و چشم‌های مسئول، ارزش تاریخی آن‌ها را نمی‌بیند. این حجم از در وطن خویش غریب برای ما و درگذشته شدن در غربت برای آن‌ها تراژدی تلخی است که تاریخ سعی می‌کند‌ زهرش را بگیرد که به جاهای دیگر نزند، ولی همه ما زخمی شده‌ایم از این درد.

درگذشته در غربت در تاریخ امروز ما مثل یک ننگ است که پاک نخواهد شد. ابرهای همه عالم شب و روز در تاریخ ما می‌گریند.

نویسنده: سهیلا عابدینی

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۵۸

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه طنز

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن دیکته شب کلاس دوم ابتدایی برای همه درس ها