به خاطر فصل چهارم سریال «بابیلون برلین»


نگاهی به سریال بابیلون برلین، اقتباسی از مجموعه رمان‌های «گیریون رت» نوشته فولکر کوچر

برای فصل چهارم سریال «بابیلون برلین»؛ آلمان؛ چند سال مانده به صفر

اول؛ زندگی خصوصی نژاد برتر

«همه این آدم‌ها از آسمان به عنوان نازی هبوط نکرده‌اند، آن‌ها مردم آلمان هستند.»

بعید است شروعی بدتر از این جمله برای معرفی یک سریال وجود داشته باشد. کلمه نازی‌ها مدت‌هاست برای دنبال‌کنندگان حرفه‌ای فیلم و سریال، یعنی یک فیلم کلیشه‌ای ملال‌آور با مختصری یهودی‌ستایی و احتمالا کمی چاشنی ستایش از متفقین. و این دقیقا همان چیزی است که «بابیلون برلین» نیست.

هنک هندلوکتن، یکی از سه نویسنده و سازنده سریال، ایده اصلی یا درواقع هدف اصلی ساخت سریال را چنین چیزی توصیف کرده است. درواقع روح کلی حاکم بر داستان سریال هم از چنین چیزی دور نیست. سریال از روی مجموعه رمان‌های «گیریون رت» نوشته فولکر کوچر اقتباس شده است که به وقایع سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳، در آلمان کنونی می‌پردازد؛ جایی که آن زمان، به اسم جمهوری وایمار شناخته می‌شد.

جمهوری وایمار اولین حکومت دموکراتی بود که در آن قسمت از اروپا به قدرت رسیده بود. در انتخاباتی شورانگیز با حضور بیش از ۸۳ درصد از مردم، سوسیال دموکرات‌ها موفق شدند در ائتلافی با احزاب کارگری و بعضی احزاب دیگر نخستین جمهوری را در آلمان تشکیل دهند و این برای باقی اروپا، به معنی پایان یافتن دوره‌ای بود که در آن آلمان همیشه مثل یک تهدید از گوشه شمال غرب به باقی قاره چشم دوخته بود. اما تاریخ حوادث دیگری در آستین داشت.

به خاطر فصل چهارم سریال «بابیلون برلین»صحنه‌ای از سریال بابیلون برلین

به موازات خط اصلی کارآگاهی داستان در فصل‌های مختلف داستان تحولات سیاسی جمهوری وایمار هم پیش می‌آید. کمونیست‌های طرفدار حکومت شورایی به رهبری کارل لیبکنشت و روزا لوکزامبورگ که سر سازگاری با سیاست‌های محافظه‌کارانه سوسیال‌دموکرات‌ها نداشتند و البته فاشیست‌ها که به‌آرامی و به شکل خزنده داشتند نهادهایی را تصرف می‌کردند تا نشان دهند دل خوشی از جمهوری وایماری ندارند که زیر بار معاهده ورسای رفته بود و به اعتقاد آنان آلمان را تحقیر کرده بود.

برای ما، امروز روشن است که سرانجام وقایع آن سال‌ها چه شد و به چه فاجعه‌ای انجامید. و احتمالا همین تعلیق دوست‌داشتنی است که درام سیاسی سریال را از دام کلیشه‌های همیشگی‌اش آزاد می‌کند. این ماییم که خبر داریم ترور شهردار سوسیالیست برلین راه را برای به قدرت رسیدن فاشیست‌ها آماده خواهد کرد. این ماییم که می‌دانیم کنترل ابرتورم مالی به قیمت قدرت گرفتن نازی‌ها تمام خواهد شد.

ماییم که دوست داریم بر سر کمونیست‌های آزادی‌خواه داستان فریاد بکشیم: «دیوانه‌ها! دشمن واقعی جای دیگری است. برای تشکیل شوراها همیشه وقت هست.» یا به سوسیال‌دموکرات‌ها حالی کنیم با سرکوب کمونیست‌ها دارند تنها دوستانشان را از دست می‌دهند. اما شخصیت‌های داستان از همه این چیزها بی‌خبرند. آن‌ها هنوز امیدوارانه به جمهوری وایمارشان دل بسته‌اند و نمی‌دانند نام کم‌اهمیتی که در بعضی محافل سیاسی از او اسم برده می‌شود، آدولف هیتلر، قرار است چه نقشی در دنیایشان بازی کند.

این دقیقا همان فرمول تعلیق هیچکاکی است. چیزی که مخاطب می‌داند، اما قهرمان داستان نه. «بابیلون برلین» یک تعلیق بزرگ است، تعلیق سیاسی بزرگ.

دوم؛ در رویای بابل

به خاطر فصل چهارم سریال «بابیلون برلین»فولکر بروخ و لیو لیزا فریس، در صحنه‌ای از سریال بابیلون برلین

از آن تمهید هیچکاکی اساسی سریال که بگذریم، دقیقا با نئونوآرهایی جذاب مواجهیم با تمام ویژگی‌های یک فیلم نئونوآر. در فصل اول کارآگاه گیریون رت، از کلن به برلین آمده است تا با ردگیری حق‌السکوت‌بگیری که در حال خراب کردن آینده سیاسی شخصی در کلن است (برای اسپویل نشدن بهتر است بیشتر از این توضیحی ندهیم)، مانع کار او شود. در جریان پیدا کردن این شبکه گیریون با مجموعه‌ای از آدم‌ها مواجه می‌شود که یک قلم از آن‌ها شارلوت، دختر جوانی است که در یک کلوب شبانه فعال است، اما سودای استخدام شدن در نیروی پلیس را دارد و برای باقی سریال می‌شود زوج گیریون.

داستان اصلی سه فصل دیگر هم درواقع پرونده‌های مختلف گیریون در پلیس برلین است. برای حل همین پرونده‌هاست که پای گیریون به عجیب‌ترین جاهای برلین باز می‌شود و دنیای عجیب برلین را در سال‌های طلایی این شهر به نمایش می‌گذارد.

شاید نام بابیلون (بابل) در عنوان مجموعه هم از همین‌جا آمده باشد. بابلی‌ها شهری ساخته بودند که از عظمت سر به آسمان می‌سایید، پس در برابر خدای عهد عتیق سرکش شدند و خواستند برجی بسازند و به حیطه شکوه او دست دراز کنند. خداوند آنان را عقوبت کرد، زبان‌هایشان را مختلف کرد و آنان را به جمعی پراکنده بدل کرد.

داستان اصلی سه فصل دیگر هم درواقع پرونده‌های مختلف گیریون در پلیس برلین است. برای حل همین پرونده‌هاست که پای گیریون به عجیب‌ترین جاهای برلین باز می‌شود.

به خاطر فصل چهارم سریال بابیلون برلین

برلین سال‌های طلایی هم دست‌کمی از آن بابل افسانه‌ای نداشت. شهر با آن‌که از تورمی هولناک رنج برده بود، پر بود از خوشی‌های دنیوی؛ دنیایی پر از کلوب‌های شبانه، موسیقی جز دیوانه‌وار، گرایش‌های جنسی رادیکال و آلترناتیو، قمار دائمی و… خود شارلوت نمونه دخترانی است که آن‌ها را فلپر می‌نامیدند. دخترانی با موهای کوتاه، دامن‌هایی کوتاه‌تر و آزاد در انتخاب گرایش جنسی و سبک زندگی. و در نظر بگیرید؛ همه این چیزها نزدیک به یک قرن پیش. کسی چه می‌داند؟ شاید فاشیسم عقوبت همین سرمستی برلین در روزگار نعمت بود.

سوم؛ متروپلیس

به خاطر فصل چهارم سریال «بابیلون برلین»لئونی بنچ در صحنه‌ای از سریال «بابیلون برلین»

پیشنهاد ویژه سرآشپز. بعضی از قسمت‌های «بابیلون برلین» را بدون تصویر فقط بشنوید و از موسیقی‌اش لذت ببرید. و البته پیشنهاد ویژه‌تر. بعضی قسمت‌های «بابیلون برلین» را بدون زیرنویس، یا حتی بدون صدا، فقط تماشا کنید. ویژگی‌های بصری «بابیلون برلین» بدون تردید یکی از چشم‌گیرترین وجوه آن است. لقب «گران‌قیمت‌ترین سریال تاریخ آلمان» اصلا لقبی نیست که فقط برای دلخوش‌کنک به «بابیلون برلین» داده باشند. بسیاری از خیابان‌ها و ساختمان‌ها به‌تمامی بازسازی شده‌اند و با همان عظمت نمونه واقعی و گاهی با عظمتی فراتر از نمونه واقعی به تصویر کشیده شده‌اند. ولی ماجرا فقط «خرج کردن» نیست.

تام تیکور، یکی از سازندگان اصلی سریال، قبلاً مهارتش را در به‌کار‌گیری جلوه‌های بصری در فیلم‌هایی مثل «بدو لولا، بدو» یا «کلود اتلس» نشان داده است. این‌جا هم قابل حدس است که ظرافت سینمایی تصاویر را باید مدیون او باشیم. تیکور به‌وضوح بخش‌هایی از مجموعه را تحت تأثیر سینمای اکسپرسیونیستی معاصر با وقایع فیلم تصویر کرده است. استفاده از قاب‌های کج و نامتعارف شبیه «کابین دکتر کالیگاری» یا «دکتر مابوزه قمارباز» در فیلم فراوان است.

خود فضای فیلم در به تصویر کشیدن کلوب‌های شبانه بسیار شلوغ و ساختمان‌های صنعتی عظیم با ابعادی فراانسانی که جمعیتی غیرقابل باور را در خود جا داده‌اند، آشکارا از «متروپلیس» فریتز لانگ الهام گرفته‌اند.

به خاطر فصل چهارم سریال بابیلون برلین

خود فضای فیلم در به تصویر کشیدن کلوب‌های شبانه بسیار شلوغ و ساختمان‌های صنعتی عظیم با ابعادی فراانسانی که جمعیتی غیرقابل باور را در خود جا داده‌اند، آشکارا از «متروپلیس» فریتز لانگ الهام گرفته‌اند. فصل سوم ماجرای قتل هنرپیشه‌ای است در استودیوی نوی‌بابلزبرگ که یکی از دو استودیوی اصلی اوفا (همان هالیوود آلمان در آن زمان) بود. در بازسازی این بخش از صنعت فیلم‌سازی آلمان تکنولوژیک بودن آن سینما و ابعاد عظیم سازه‌ها و تصاویر در آن به چشم می‌آیند.

چهارم؛ مارلو، اسپید و چند نفر دیگر

به خاطر فصل چهارم سریال «بابیلون برلین»فولکر بروخ، از بازیگران اصلی سریال بابیلون برلین

قطعا ناجوانمردانه است اگر جذابیت‌های بابیلون برلین را به سیاست، جنبه‌های بصری یا موسیقایی و حتی فقط داستانش فروبکاهیم. بابیلون برلین پر است از شخصیت‌های جذاب و هم‌دلی‌برانگیز. خود گیریون کارآگاه پلیسی است با همان ضعف‌های جذاب کارآگاهان مدرن سینمای نئونوآر. روان ناآرام او که حاصل دوران جنگ است و البته رابطه‌ای کم‌وبیش بیمارگون با همسر برادر فقیدش، باعث می‌شود معتاد شود و البته که در هیچ زمینه‌ای آن‌قدرها هم پرهیزگار نیست.

روابط خانوادگی شارلوت، گرایش‌های مختلف سیاسی مأموران پلیس، تشکیلات مافیایی ثروتمندانی که کنترل امور شهر را بیش از جمهوری به دست دارند و حتی شخصیت‌های فرعی موقتی مثل آنارشیست روسی در فصل اول نمونه‌هایی از ظرافت‌های سریال در شخصیت‌پردازی است.

به موازات اتفاقات سریال، روان‌کاوی نیز در اروپا و یقینا به خاطر تبار زیگموند فروید، به‌خصوص در حوزه آلمانی‌زبان در حال گسترش و شکل‌گیری است. سازندگان سریال از این خصیصه هم به‌خوبی استفاده کرده‌اند و خط فرعی دیگری ساخته‌اند که نه‌فقط زندگی گیریون، که سرنوشت برلین و آلمان را هم تحت تأثیر قرار داده است.

به خاطر فصل چهارم سریال بابیلون برلین

نویسنده: ناصر اردلان

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۷۹

Post Views: ۱۰

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه طنز

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نقاشی سیزده بدر | 70 نقاشی کودکانه و رنگ آمیزی درباره سیزده به در