مُشکل ؟ بالِ کبوترِ تنها بود ...
برایِ , سکوت , هیچ پرنده ای شبیهِ بال هایِ ما نیست برایِ تنهایی چراغ هایِ آن سویِ خیابان چندبار , با چشمِ کبود به سایه ها گفتیم نمی دانیم آفتاب کجاست چند بار , سکوتِ این خیابان به انتها رسید وما ,...
برایِ , سکوت , هیچ پرنده ای شبیهِ بال هایِ ما نیست
برایِ تنهایی چراغ هایِ آن سویِ خیابان
چندبار , با چشمِ کبود به سایه ها گفتیم
نمی دانیم آفتاب کجاست
چند بار , سکوتِ این خیابان به انتها رسید
وما , از آسمان وُ ستاره ها خسته شدیم
چندبار غریبه ای درماه , شاهدِ نگاهِ مابود
که , بیشتر , ازفهوۀ تلخ چیزی نمی دانست
وَ
تو میزِ روبرو بودی
که از شکستِ یک انار می آمد
مشکل ؟ بالِ کبوترِ تنها بود
یا زخمِ این سقوط , که , در ارتفاعِ فریاد
برایِ چه ؟ اندوهِ ما از شهرِ بی شمعدانی ست
یا , از پلکِ سرخِ آوازِ قناری
از سکوتِ کدام پرستو , بهار را نگاه می کنیم
که شیپور هایِ بی شکیب , درکوچه ها می خوانند
که
هیچ اندوهی , شیبهِ اندوهِ ما نیست ...
ناصرخانی
بهمن ماه 1401