تشنه
چون تشنهای که از بیابان به چشمه رسیده است جگر سوخته از عشقم تورا می جویید قلب و دل من گُر گرفته از آتش خواستنت تو همان اب گواریِ چشمه که میجوشد از زمین خستهام از این همه خواستن و نداشتنت گوشهای...
چون تشنهای که از بیابان به چشمه رسیده است
جگر سوخته از عشقم تورا می جویید
قلب و دل من گُر گرفته از آتش خواستنت
تو همان اب گواریِ چشمه که میجوشد از زمین
خستهام از این همه خواستن و نداشتنت
گوشهای بریدهام از دور میبوسمت
چون یتیمی که درخواب میبوسد والدش
سهم من از عشق تابه کی درد و فراق
سهم که باشی خوش بحالش با وصالش
.
.
.
دل که تنگ میشود
شیشه عمر آدمی ترک میکند
وخاطرات چون پتکی فرود میآیند
1401 11 10 ه.ش
3:00 بامداد
جگر سوخته از عشقم تورا می جویید
قلب و دل من گُر گرفته از آتش خواستنت
تو همان اب گواریِ چشمه که میجوشد از زمین
خستهام از این همه خواستن و نداشتنت
گوشهای بریدهام از دور میبوسمت
چون یتیمی که درخواب میبوسد والدش
سهم من از عشق تابه کی درد و فراق
سهم که باشی خوش بحالش با وصالش
.
.
.
دل که تنگ میشود
شیشه عمر آدمی ترک میکند
وخاطرات چون پتکی فرود میآیند
1401 11 10 ه.ش
3:00 بامداد