واگویه
واگویه با دوبیتی: 1 به جز ماتم کسی دلتنگ من نیست. به جز غربت دلی همرنگ من نیست. میان سینه ام کز کرده قلبم: برای اینکه غم,آهنگ من نیست. 2 کسی چون خود رها در غم ندیدم به دل نقشی به جز ماتم...
واگویه با دوبیتی:
1
به جز ماتم کسی دلتنگ من نیست.
به جز غربت دلی همرنگ من نیست.
میان سینه ام کز کرده قلبم:
برای اینکه غم,آهنگ من نیست.
2
کسی چون خود رها در غم ندیدم
به دل نقشی به جز ماتم ندیدم
در این ظلمت,در این ماتم,در این غم!
برای زخم دل مرهم ندیدم
3
کسی همچون خودم مجنون ندیدم
به سان خود دلی پر خون ندیدم
میان هر دو چشم خون فشانم!
نشانی جز دلی محزون ندیدم
4 دلم گوید که یک شب منتظر باش
زمین در تاب و هم تب منتظر باش
قدح در دست ساقی خواهد آمد:
چو جام می لبالب منتظر باش!!
5 نگاهت این حوالی خواهد افتاد
به متن این خشکسالی خواهد افتاد
دگر قحطی چنان افسانه روزی!
ز چشم این اهالی خواهد افتاد!!
(طاهر جمشید زاده)
1
به جز ماتم کسی دلتنگ من نیست.
به جز غربت دلی همرنگ من نیست.
میان سینه ام کز کرده قلبم:
برای اینکه غم,آهنگ من نیست.
2
کسی چون خود رها در غم ندیدم
به دل نقشی به جز ماتم ندیدم
در این ظلمت,در این ماتم,در این غم!
برای زخم دل مرهم ندیدم
3
کسی همچون خودم مجنون ندیدم
به سان خود دلی پر خون ندیدم
میان هر دو چشم خون فشانم!
نشانی جز دلی محزون ندیدم
4 دلم گوید که یک شب منتظر باش
زمین در تاب و هم تب منتظر باش
قدح در دست ساقی خواهد آمد:
چو جام می لبالب منتظر باش!!
5 نگاهت این حوالی خواهد افتاد
به متن این خشکسالی خواهد افتاد
دگر قحطی چنان افسانه روزی!
ز چشم این اهالی خواهد افتاد!!
(طاهر جمشید زاده)