در خیال
با تو همنشینم به ضیافت دو استکان چای دو دخان تازه شکوفه زده خیال صمیمانهی تو چون سمندی می تازد بر اندیشهی من و نام تو تابان است در کنار معنی من همسایهایی گوش به گوش خانه ام دید در تبسم...
با تو همنشینم
به ضیافت دو استکان چای
دو دخان تازه شکوفه زده
خیال صمیمانهی تو
چون سمندی
می تازد بر اندیشهی من
و نام تو
تابان است
در کنار معنی من
همسایهایی
گوش به گوش خانه ام
دید در تبسم با تو ام
صدایت میزنم در خانه
خود پژواک آنم
مرا تهمت مجنون زدن
آری ای اهالی محلهی وازده
مجنونی ام که دایم دلتنگ لیلی ام
و عشق تو سریرِ اندیشه هاست
و عشق تو گریبان قلم من
آزادی بر من شَر است
در بند تو اسیر باشم خیر
دور باشم از تو
حریق غضب گُر میگیرد
بر دشتِ فوآدم
چه بسا که غیر
بر فزون آن کوشا اند...
و کیست بداند
چه شوکران مرگ است
با غیظ خوابیدن
و من غبطه میخورم
به عابری که تو را هر روز میبیند...
علیرضا یوسفی
موسیقی دکلمه:
تکنوازی ویولن خانم ازاده شمس آواز اصفهان
به ضیافت دو استکان چای
دو دخان تازه شکوفه زده
خیال صمیمانهی تو
چون سمندی
می تازد بر اندیشهی من
و نام تو
تابان است
در کنار معنی من
همسایهایی
گوش به گوش خانه ام
دید در تبسم با تو ام
صدایت میزنم در خانه
خود پژواک آنم
مرا تهمت مجنون زدن
آری ای اهالی محلهی وازده
مجنونی ام که دایم دلتنگ لیلی ام
و عشق تو سریرِ اندیشه هاست
و عشق تو گریبان قلم من
آزادی بر من شَر است
در بند تو اسیر باشم خیر
دور باشم از تو
حریق غضب گُر میگیرد
بر دشتِ فوآدم
چه بسا که غیر
بر فزون آن کوشا اند...
و کیست بداند
چه شوکران مرگ است
با غیظ خوابیدن
و من غبطه میخورم
به عابری که تو را هر روز میبیند...
علیرضا یوسفی
موسیقی دکلمه:
تکنوازی ویولن خانم ازاده شمس آواز اصفهان