برای 50 سالگی فیلم «رگبار»؛ روز می‌گذرد


به مناسبت ۵۰ ساله شدن فیلم «رگبار»، صفحه‌ای را به این فیلم اختصاص دادیم. به قصد یادآوری، یا ستایش یا حسرت! چه فرقی می‌کند؟

مروری بر فیلم سینمایی «رگبار» ساخته بهرام بیضایی، محصول ۱۳۵۱

درست نیم قرن پیش، آقای حکمتی از پیچ همان کوچه‌ای که سر سال وسایل محقرش را از سر آن توی محله آورده بود، پیچید و نگاه غم‌زده‌اش را از پشت عینکی که با رگبار خیس آب بود، به محله‌ای دوخت که جایی برای او نداشت و رفت. کسانی که معتقد بودند سینما تا وقتی که بیانیه سیاسی مستقیمی نداده باشد، نمی‌تواند هنر باشد، معتقد بودند باریدن «باران» روی «تیر» چراغ برق در آخر فیلم استعاره‌ای است از «تیرباران». کسانی که هنر را چیزی فراتر از این می‌دانستند، فقط به این فکر می‌کردند که راه درخشان و طولانی‌ای پیش روی کارگردان و بازیگر نقش اول فیلم گسترده است. حقیقت این‌که گروه دوم هم به اندازه اولی‌ها اشتباه می‌کردند.

پرویز فنی‌زاده، بازیگر فیلم، خیلی زود، نزدیک یک دهه بعد از دنیا رفت و تاریخ نشان داد که قریحه، استعداد و تلاش، تنها ابزارهای لازم برای کار کردن در سینمای ایران نیستند. چهار دهه بعد از فیلم، بهرام بیضایی، بعد از آن‌که تلاش‌های مکررش برای کار کردن، تنها به خلق تعداد معدودی فیلم و تعدادی از آن هم انگشت‌شمارتر نمایش انجامید، مثل آقای حکمتی از پیچ محله پیچید و آن را برای همیشه ترک کرد. با این فرق که ایران خانه پدری او بود.

به مناسبت ۵۰ ساله شدن فیلم «رگبار»، صفحاتی از مجله را به این فیلم اختصاص دادیم. به قصد یادآوری، یا ستایش یا حسرت! چه فرقی می‌کند؟

برای 50 سالگی فیلم «رگبار»؛ روز می‌گذردپرویز فنی‌زاده در صحنه‌ای از فیلم «رگبار»

درباره «رگبار» که سینمای ایران را تکان داد

اول.

این مطلب قرار نیست نقد فیلم باشد. واقعیت این است که بعد از گذشت نیم قرن از زمان پخش فیلم، برای گفتن حرفی تازه از آن، باید نبوغی دست‌کم به اندازه سازنده آن داشت و داشتن چنین ادعایی از نویسنده برنمی‌آید. این مطلب صرفا سرک کشیدنی است به بعضی از گوشه‌های فیلم، که شاید درباره آن کمتر فکر کرده باشید.

آسان‌ترین کار برای نوشتن از «رگبار» شروع کردن از این است که فیلم در شرایطی به روی پرده آمد که سینمای ایران، تقریبا در سلطه مطلق چیزی بود که این روزها با خیال راحت به آن می‌گویند «فیلم‌فارسی» و ترکیبی بود از بزن‌بزن‌های عاشقانه هندی که روی شاخه «لات‌بازی تهرونی» پیوندش زده بودند و با شابلون از روی آن قالب می‌زدند و فردین‌ها، ملک‌مطیعی‌ها، بیک‌ها و باقی ستارگان سینما را به تصادف توی آن‌ها توزیع می‌کردند. چند فیلم مهم و اساسی بودند که مثل خراشی این صورت کلی را خط انداختند و یکی از آن‌ها «رگبار» بود.

این شروع آسان، البته یک عیب بزرگ دارد. نوشتن از این قضیه انگار پذیرفتن این است که فیلم، درست مثل یک شیء موزه‌ای، فقط ارزش تاریخی دارد. مثل کوزه‌ای که کج‌وکوله و ناقص و زشت است و صرفا به این خاطر توی موزه برای تماشا گذاشته‌اندش که از باقی کوزه‌های فلان هزار سال قبل ماندگارتر بوده، یا به بدی و زشتی بقیه آن کوزه‌ها نبوده است.

بعد از ۵۰ سال دیگر خیلی مهم نیست که «رگبار» چقدر با بافت سینمای رایج زمانه‌اش فاصله داشته است. مهم این است که حالا، بعد از این همه فیلم درخوری که در سالیان بعد ساخته شده‌اند، «رگبار» هنوز هم می‌تواند روی پاهای خودش بایستد یا نه؟ بعید است کسی مدعی باشد جواب این سوال منفی است.

برای 50 سالگی فیلم «رگبار»؛ روز می‌گذردپوستر فیلم «رگبار»، محصول سال ۱۳۵۱

دوم.

ترک عادت موجب مرض است! هرچقدر هم که سوزان سانتاگ خوانده باشیم و «علیه تفسیر» را دوره کرده باشیم، باز هم روی این زاویه تنظیم شده‌ایم که به وقتش مستقیم برویم سراغ تفسیر کردن. و باید قبول کرد که بعضی فیلم‌ها، مثل همین «رگبار» واقعا هم خیلی خوب به تفسیر راه می‌دهند. از نشانه گل‌درشت و نچسبی مثل نام خانوادگی «حکمتی» گرفته تا انتخاب شغل قصاب برای رقیب عشقی او.

از این‌طور حاشیه‌ها که بگذریم، داستان در حقیقت ورود بیگانه‌ای است به جامعه‌ای بسته که به روی دیگران چندان گشوده نیست و همیشه از دیگری هراس دارد. مثل سطح صاف آب که ورود جسم خارجی آن را به تمامی به هم می‌زند و آرامش را از آن می‌گیرد. حکمتی با خود چیزهایی را به محله می‌آورد که برای او تازه‌اند و می‌توانند پیوستاری را که در اطراف خودش ساخته است، مختل کنند.

قاعدتا در این پیوستار آدم‌های زیادی هستند که راضی نیستند. خواهر مصیب (با بازی پروانه معصومی) فقط یکی از آن‌هاست. زنی که او در خیاط‌خانه‌اش کار می‌کند، نمونه دیگری است. و دانش‌آموزانی که تازه با ورود حکمتی می‌فهمند که سالن بزرگ مدرسه ممکن است به کاری جز آشغال‌دانی و انبار هم بیاید.

برای 50 سالگی فیلم «رگبار»؛ روز می‌گذردبهرام بیضایی (چپ) و منوچهر فرید (راست)

آن‌ها کسانی هستند که از برآشفتن نظم باستانی هراسی ندارند و اتفاقا در پناه آن می‌توانند از نو خودشان را تعریف کنند. با افتادن این شعاع تازه نور است که یاد می‌‎گیرند نسبت خودشان با جهان پیرامونشان را نه به شکل یک حقیقت همیشگی، که به شکل یک مسئله درک کنند و تلاش کنند این نسبت را تغییر دهند. ممکن است صدای رگبار آن‌ها را هم مثل بقیه، مثل کسانی که در نظم موجود بالانشین‌اند، بترساند، اما به‌زودی درمی‌یابند که آشوبی که از راه رسیده است، ممکن است آن‌ها را از کابوسی بیدار کند که تابه‌حال خودش را رویا جا زده بود.

اما جنبه تراژیک داستان این است که خود آقای حکمتی دست آخر تنها و دست‌خالی از محله می‌رود. دانش‌آموزانی که حالا دیگر او را دوست دارند، نمی‌توانند مانع حکم انتقالی شوند که اداره فرهنگ، بابت سعایت مدیر و همکاران دیگر صادر کرده است. و عاطفه هم، دست آخر با آن‌که عشق را چشیده است و حالا دیگر دنیایی بزرگ‌تر از یک محله و مردمانش می‌شناسد، دست آخر به سنتی پای‌بند می‌ماند که آن را می‌فهمد و به خاطر دینی که به قصاب محل دارد، همراه حکمتی نمی‌رود.

انگار بهرام بیضایی با همان اولین فیلم سرنوشتش را در سینمای ایران روشن کرد. او هم شبیه آقای حکمتی، بعد از مدت‌ها کوشیدن برای تغییر دادن چیزهایی، دست آخر ناچار شد کشور را ترک کند.

مروری بر فیلم «رگبار» ساخته بهرام بیضایی

کم نیستند کسانی که این پایان را به شکست حکمتی تعبیر کرده‌اند. اما این محله، دیگر همان محله‌ای که حکمتی به آن پا گذاشت، نیست. عاطفه ممکن است هم‌چنان همسر قصاب محل شود، اما دیگر عاطفه ابتدای داستان نیست و دانش‌آموزان مدرسه با این‌که سال دیگر دوباره در همان مدرسه، با همان مدیر و معلمان درس خواهند خواند، دیگر آن دانش‌آموزان صحنه‌های اول نیستند.

شکافی که بر سطح شیشه افتاده است، حتی بعد از دور انداختن سنگ، سر جایش خواهد ماند و آن پیوستار برای همیشه گسسته شده است، حتی اگر خود شکاف با چیزی پوشانده شود. و مگر پیروزی روشن‌فکر، اگر بپذیریم حکمتی قرار است نماد روشن‌فکر باشد، چیزی غیر از این است؟ حکمتی ممکن است زندگی یا عشقش را باخته باشد، اما در وفاداری به خودش پیروز شده است.

سوم.

از سر تفنن بد نیست این‌طور تعبیر کنیم که انگار بهرام بیضایی با همان اولین فیلم سرنوشتش را در سینمای ایران روشن کرد. او هم شبیه آقای حکمتی، بعد از مدت‌ها کوشیدن برای تغییر دادن چیزهایی، دست آخر ناچار شد کشور را ترک کند و سال‌هایی را که می‌شد بهترین سال‌های فعالیتش در دانشگاه‌های هنرهای نمایشی و سالن‌های نمایش و سینما باشد، در غربت صرف از نو اختراع کردن چرخ کند.

احتمالا کسانی که رفتن آقای حکمتی را به شکست خوردنش تعبیر می‌کنند، از رفتن بیضایی هم چیز دیگری دستگیرشان نشده باشد. اما قطع به یقین کشوری که بیضایی آن را ترک کرد، دیگر شباهتی به قبل نداشت. این روزها، بهرام بیضایی از راه دور، به امید تحولی تازه، امیدوارانه شعر می‌سراید و این به معنی آن است که اگر شکستی در کار باشد، سهم بهرام بیضایی نیست.

برای 50 سالگی فیلم «رگبار»؛ روز می‌گذردصحنه‌ای از فیلم «رگبار» – پروانه معصومی در کنار پرویز فنی‌زاده

پرویز فنی‌زاده، بسیار قبل‌تر از آن‌که به چیزی برسد که باید، از دنیا رفت. او در تطاول خود به قدری زیاده‌روی کرد که نتوانست تا رسیدن هوای تازه منتظر بماند. بیضایی بارها از این گفته بود که کار «رگبار» به خاطر مشکلات فنی‌زاده چندین بار متوقف شد و بارها گفته بود این نه گله از فنی‌زاده، که گله از جامعه‌ای است که قدر او را نمی‌شناسد.

اما نمادین‌ترین سرنوشت «رگبار» غافل‌گیرانه سهم پروانه معصومی شد. عاطفه، دختری که وزیدن نسیم تغییر را احساس کرد، ولی وفادارانه به سنت پیوست و با آن‌که دنیای تازه‌ای را تجربه کرد، خوب یا بد، نتوانست از زیبایی‌های دنیای پیشین چشم بپوشد. هم‌دلی با عاطفه کار سختی نبود. اما این روزها، این روزها که پروانه معصومی، بی‌رحمانه هر اراده‌ای برای تغییر را سرکوب و تخریب می‌کند، نمی‌توان به این خیال میدان نداد که شاید درست‌تر آن بود که حکمتی، حتی به ‌زور هم که شده است، او را از چنبره سنت بیرون می‌کشید.

شاید زیبایی فریبنده سنت، با همه لعاب‌های آبی‌رنگ کاشی‌هایش، علی‌رغم زیبایی الفاظی مثل تعهد و مدیون بودن، همان چیزی است که ممکن است پروانه معصومی را از عاطفه «رگبار» آن سال‌ها به انسان ترحم‌برانگیزی تبدیل کند که با هراس از هر خدشه به دنیایی که پیرامونش ساخته است، به استقبال سرکوب همه کسانی می‌رود که معتقدند هنوز هم می‌شود دنیای بهتری ساخت.

نویسنده: ابراهیم قربان‌پور

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۸۴

Post Views: ۱۳

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه طنز

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پست عجیب یکتا ناصر پس از جشن تولد شوهرش منوچهر هادی + ع کس